امروزه نه تنها علاقمندان و شیفتگان انقلاب اسلامی؛ حتی دشمنان و مخالفان انقلاب تردیدی ندارند و معترفاند كه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در سال 1357 ش (1979 م) نقطه عطف مهمی نه تنها در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی جهان اسلام و حتی جهان بشریت بوده است.
این انقلاب از یك طرف به نظام مستبد و وابسته شاهنشاهی پایان داد و در كمال شگفتی ناظران و اندیشمندان جهانی، نظامی بر پایه ارزشهای اسلامی و مذهبی بعد از گذشت هزار و چهارصد سال از ظهور اسلام و نداشتن نمونهای در عصرهای گذشته مستقر شد و توانست به مدت ربع قرن ـ با وجود همه مشكلات، توطئهها و فشارهای خارجی و داخلی دوام آورد، استحكام یابد و كارایی خود در دنیای مدرن متكی بر سكولاریزم و لائیزم را به اثبات برساند.
از سوی دیگر این انقلاب به چند قرن خمودی و انحطاط تمدن اسلامی خاتمه داد و موجب بروز نوعی بیداری و احیاگری اسلامی بر پایه بازگشت به ایدئولوژی و مكتب اسلام شد و بازار همه ایسمهای وارداتی ـ اعم از ناسیونالیزم، لیبرالیزم، سوسیالیزم و... ـ را كساد كرد و به جای آن نوعی شیفتگی و بازگشت به افكار و اندیشههای اسلامی به ویژه در نسل جوان، به وجود آورد.
پس از انقلاب اسلامی ایران ، دولتهای اسلامی به درجات متفاوتی احساس كردهاند برای دوام خود نیازمند نوعی مشروعیت دینی و مردمی اند، لذا هر دولت به شكلی برای رفع این نیاز واكنش نشان داده است.ملتهای مسلمان نیز نوعا به این نتیجه رسیده اند، كه نقشی در قدرت و مشروعیت دارند، لذا هر كدام به فراخور درك خویش تلاش كردهاند از حقوق و مزایای این توانمندی بهرهمند شوند و مطالبات بیشتری مطرح نمایند.
امروزه نهضتهای آزادی بخش غیراسلامی در جهان اسلام رنگ باخته و نهضتهای اسلامی اصول گرا به سرعت رشد كرده. قدرت یافته است و در واقع حرف اول را در تحولات سیاسی اجتماعی معاصر منطقه میزنند.
بی تردید احیاگری و بیداری جهان اسلام با پیروزی انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا كرد و از مرحله نظر به عمل و واقعیت رسید. اگر چه از حدود یك قرن قبل اندیشمندانی چون سید جمال الدین اسدآبادی در جهان اسلام ظهور كردند كه ندای بازگشت به اسلام و رویارویی با فرهنگ غرب را سر میدادند و در این مسیر نهضتها و گروههایی نیز شكل گرفت؛ پیروزی انقلاب اسلامی به همه مسلمانان ثابت كرد بازگشت به اسلام تنها یك خیال نیست و میتواند واقعیت هم داشته باشد.
مهم ترین تأثیر انقلاب اسلامی بر احیای ارزش ها و آگاهی های اسلامی بوده است. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیده اند بلکه مجددا به عنوان مهم ترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح می باشند
میتوان ادعا كرد اولین بازتاب پیروزی انقلاب اسلامی ناشی از شكل گیری نظام جمهوری اسلامی و تداوم اقتدار آن در رویارویی با بحرانها و توطئههای گوناگون، به خصوص در تقابل با دنیای قدرتمند غرب بود. البته میزان تأثیر و بازتاب انقلاب اسلامی بر همه جوامع اسلامی یكسان و یك نواخت نبوده؛ بلكه با توجه به قرابتهای فكری، فرهنگی و جغرافیایی درجه تأثیر آن متفاوت بوده است و چون این انقلاب بر پایه تعالیم دین اسلام و مكتب اهل بیت به پیروزی رسید، زمینه تأثیرگذاری آن با توجه به همین امر متفاوت بود.
بازتاب انقلاب اسلامی بر دولتها
مطالعات ما از عكس العمل دولتهای جهان كه همگی عضو سازمان ملل اند اعم از دولتهای غربی، شرقی، جهان سوم و حتی دولتهای اسلامی، نشان می دهد كه در مجموع دولتهای معاصر با پیروزی انقلاب اسلامی عموما از این تحول و رخداد عظیم تاریخی استقبال نكردند و با نوعی سرگردانی و حتی شگفتی به این پدیده نوظهور كه برای هیچ كدام از آنها قابل پیش بینی نبود، نظر می افكندند. از طرف دیگر هر كدام از آنها به طریقی نگران اثرات انقلاب بر جامعه خود و آینده ثبات نظام حاكم بر كشورشان بودند. اصولاً چون دولتها بیش از هر چیز به دوام خود می اندیشند و هر حركت مردمی و رهایی بخش می تواند برای آنها نگران كننده و حتی خطرناك باشد، تمایل چندانی به این نوع حركتها و انقلابها ندارند؛ به ویژه در شرایطی كه این دولتها عموما دارای نظامهای سكولار بودند و جدایی دین از سیاست را به عنوان یك اصل ثابت و پابرجا پذیرفته بودند. انقلاب ایران كه خمیر مایه اش از ایدئولوژی و مكتب دینی و اسلامی گرفته شده بود، طبیعتا نمی توانست برای آنها نگران كننده نباشد؛ زیرا كه وضع موجود را در هم می ریخت و نظام و ارزشهای جدیدی را مطرح می كرد. برای همین به طور طبیعی رغبتی برای استقبال از چنین پدیده ای مشاهده نشد و اگر هم موارد بسیار معدودی دیده شد كه انقلاب و نظام برخاسته از آن را به رسمیت شناختند، ناشی از نگرانی آنها از عواقب آن یا فشارهای مردمی و اجتماعی بود.
دولتهای غربی ـ به طور اعم ـ و ایالات متحده آمریكا ـ به طور اخص ـ نسبت به این انقلاب با خصومت و كینه برخورد كردند و تلاش زیادی در ناكام گذاشتن آن و حتی تزلزل و سرنگونی نظام برخاسته از آن به خرج دادند. این رویكرد ناشی از دو اصل بود:
1ـ وابستگی مطلق رژیم گذشته به غرب، به ویژه آمریكا و در واقع به خطر افتادن منافع غرب در ایران.
2ـ اصولاً انقلابهایی بر پایه ارزشهای دینی و اسلامی، نظامهای فكری سكولار ـ لیبرال غرب را به چالش كشیده، پیش بینیها و تئوریهای آنها را مخدوش می كرد.
اگرچه یكپارچگی و سیاست واحد دنیای غرب بعد از فروپاشی نظام دو قطبی دچار تزلزل شده است و اروپای متحد راه خود را در بسیاری از موارد ازجمله پذیرش واقعیتهای انقلاب اسلامی از آمریكا جدا و سیاستی جداگانه و به قول خودشان "تماس و گفتگوی انتقادی در عین همكاری تجاری" را پیشه كرده اند، نباید فراموش كرد كه از لحاظ فكری، فرهنگی و ایدئولوژیك همچنان میان دولتهای غربی وحدت نظری نسبت به واقعیتهای انقلاب اسلامی «به خصوص از نظر حاكمیت ارزشها و اصول اسلامی» وجود دارد.
در مورد دولتهای اسلامی می توان گفت بازتاب انقلاب اسلامی بر این دولتها كه عموما پایگاه مردمی نداشتند و وابستگی جدی به جهان غرب و به ویژه آمریكا داشتند، به طور كلی اثر منفی داشت. به عبارت دیگر، می توان گفت هر دولتی كه در اثر تحول ایران برای آینده خود احساس خطر بیشتری می كرده، بازتاب منفی انقلاب اسلامی بر آن دولت بیشتر بوده و عكس العملهای فوری این دولتها را نیز بر همین اساس می توان مشاهده كرد. جالب اینكه هر دولتی كه از اكثریت قوی تر شیعیان برخوردار بود یا دارای اقلیت نسبتا چشمگیری از شیعیان بود، به خاطر هراس از شورش و خیزش مردمی در این كشورها، عكس العمل تندتری نشان داد، به طوری كه رژیم بعثی عراق كه بر ملتی با اكثریت شیعه حكومت می كرد، با خصومت وصف ناپذیری با انقلاب اسلامی برخورد كرد و در نهایت هم جنگ بی رحمانه و بی امانی را علیه این نظام نوپا آغاز كرد كه نه تنها طولانی ترین جنگ قرن بیستم شناخته شد؛ بلكه خسارات جانی و مالی هنگفتی هم برای هر دو ملت بر جای گذارد.
پس از انقلاب اسلامی ایران ، دولتهای اسلامی به درجات متفاوتی احساس كردهاند برای دوام خود نیازمند نوعی مشروعیت دینی و مردمی اند، لذا هر دولت به شكلی برای رفع این نیاز واكنش نشان داده است.ملتهای مسلمان نیز نوعا به این نتیجه رسیده اند، كه نقشی در قدرت و مشروعیت دارند، لذا هر كدام به فراخور درك خویش تلاش كردهاند از حقوق و مزایای این توانمندی بهرهمند شوند و مطالبات بیشتری مطرح نمایند
بازتاب انقلاب اسلامی در نظام بین المللانقلاب اسلامی در زمانی شکل گرفت که نظام جهانی بر پایه غرب محوری به مدت نزدیک به چهار قرن به عنوان یک امر بدیهی و تثبیت شده توسط جامعه جهانی پذیرفته شده بود. هر نوع تحولی که در این نظام در ابعاد گوناگون فکری، فرهنگی، اقتصادی و گفتمان های جدید مطرح می گردید، نشأت گرفته از غرب بوده و هیچ گاه غرب محوری را به چالش نکشیده بود. حتی انقلاب های بزرگ جهان که در خارج از جهان غرب به وقوع پیوست مانند آنچه که در چین در 1327 و یا کوبا در 1337 رخ داد تابعی از نظام های فکری و قانونمندی های برخاسته از غرب بوده است در حالی که انقلاب اسلامی به عنوان یک تحول جدید توانست نظام جهانی غرب محور را در ابعاد مختلف به چالش بکشاند که می توان نتیجه گرفت که پیروزی انقلاب اسلامی موجب تحولات عمیقی در جامعه جهانی و نظام بین الملل در ابعاد زیر گردید:
الف. احیای اسلام؛ به عنوان یک مکتب جامع و جهانی
مهم ترین تأثیر انقلاب اسلامی بر احیای ارزش ها و آگاهی های اسلامی بوده است. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیده اند بلکه مجددا به عنوان مهم ترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح می باشند و دنیایی را که به سوی مادیات با سرعتی زیاد در حرکت بود به ناگهان متوقف نموده و دریچه ای از قدرت معنویات و اعتقادات دینی و مذهبی گشوده و بویژه نسل جوان رویگردان از ایدئولوژی های ماتریالیستی را به آغوش اسلام باز می گرداند. قرآن و آیات آن در دنیای بعد از انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد.
ب.تغییر گفتمان انقلاب
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی عموم نظریه پردازان انقلاب نگرشی ناشی از فروپاشی نظام های حاکم نه به خاطر قدرت انقلابیون بلکه به خاطر ضعف ساختاری و کاهش توانمندی های رژیم های حاکم می دانستند و اصولا معتقد نبودند که می شود علیه یک نظام قدرتمند و مستحکم قیام کرده و آن ر ا شکست داد .با پیروزی انقلاب اسلامی علیه رژیم قدرتمند شاه در حالی که همه ابزار قدرت را در اختیار داشت و مورد حمایت همه قدرت های بزرگ جهان هم بود تعجب و حیرت اندیشمندان و نظریه پردازان انقلاب را برانگیخت و موجب تغییر گفتمان انقلاب گردید. از این جهت نظریه پردازان به عامل بسیج نیروهای مردمی، سازماندهی انقلاب، ایدئولوژی و رهبری انقلاب عطف توجه نموده و در واقع انقلاب اسلامی به عنوان پدیده جدیدی مورد بررسی آنها قرار گرفت و به عبارت دیگر اعتراف نمودند که دسته دیگری از انقلاب ها نیز می تواند وجود داشته باشد که نمی آیند بلکه ساخته می شوند.
ج.طرح الهیات رهایی بخش
پیروزی انقلاب اسلامی حتی در جوامع مذهبی غیر مسلمان هم آثار خود را بر جای گذاشت. کلیسای مسیحیت که خود را بر این باور ثابت قدم و پایدار می دید که نه حق دارد و نه ضرورت دارد وارد صحنه مبارزات سیاسی علیه رژیم های خودکامه شود و تنها می تواند به پند و اندرز و نصیحت بسنده کند، با پیروزی انقلاب اسلامی که به رهبری علمای دینی شکل گرفت، بعضی از رهبران مسیحیت را بویژه در امریکای لاتین به فکر انداخت که به علت این بی توجهی به نیازهای عمومی جایگاه خود را در میان گروه های اجتماعی از دست می دهند، بنابراین با خروج از اصول و معیارهای پذیرفته شده کلیسای واتیکان به انقلابیون پیوسته و اولین تجربه را در انقلاب نیکاراگوئه کسب کردند و فصل جدیدی در نظام کلیسایی به نام الهیات رهایی بخش برای خود باز نمودند و رهبری بخش مهمی از نهضت های آزادی بخش امریکای لاتین را علی رغم مخالفت واتیکان بر عهده گرفتند.