10-08-2012، 7:52
بین یک مار و یک زنبور مکالمهای صورت گرفت، زنبور ادعا کرد زهرِ من کشنده تر از زهرِ تو است ولی چون هیکلم کوچک تر است آدمها باورشان نمی آید که زهر من می میراند و چون مُردن را به خودشان القاء نمی کنند، زهر من تأثیر واقعی اش را نمی کند و این ترس مردم از هیکل توست که مردم را میکشد و نه زهر تو. بالاخره بنا شد برای اثبات ادعای زنبور برنامهای ترتیب دهند. قرار بر این شد هر دو بروند در کلونِ - قفل قدیمی- درِ باغی کمین کنند تا وقتی که باغبان آمد و انگشت خود را داخل کلون کرد که در را باز کند، روز اول مار انگشت باغبان را نیش بزند و زنبور بیرون بپرد و روز دوم کار را برعکس کنند، همین کار را کردند. در روز اول، باغبان یک مرتبه احساس کرد چیزی دستش را گزید، دستش را بیرون آورد و دید زنبوری پر زد و رفت، یک کمی مقاومت کرده ودستش را مکید و رفت دنبال کارش، پیش خود گفت زنبور بود و چیزی نبود. روز بعد، زنبور نیش زد و مار خودش را از سوراخ نشان داد، باغبان فریاد زد وای! مار دستم را گزید، و بیهوش شد.