امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.14
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

~ ســـوتـیـکــده ~

#21
یه بار اومدم به پسر عموم بگم مادرت را کردم در حمام دعا زبونم گیر کرد اونم هر چی فوش مادر و**************** بود به من داد مادرشو*:cool:
 سپاس شده توسط Adl!g+ ، الیکا0 ، TiN@ JOoOoN ، karona
آگهی
#22
آغا من یه روز که تو مدرسه بودم دوستم بلند صدام کرد منم اعصاب نداشتم میخواستم بگم جونم با صدای بلند گفتم کونم
هیچی دیگه همه زدن زیر خنده تا یه هفته سوژه شدم
من از تمام اسما ن بران میخواهم....
از تمام زمین خیابان را....
و از تمام تو ....
یک دست قفل شود در دسته من...
#23
یه میخواستم به مامانم بگم من صبحانه نمی خورم اگه هم بخورم پنیر کره نمی خورمDodgyبعد گفتم پره کنیر نمی خورمUndecided
من14k
مامانمConfused
داداشم:4chs:
~ ســـوتـیـکــده ~ 3
 سپاس شده توسط Thyme
#24
یه روز زنگ زدم اژانس میخواستم برم ترک اباد بعد گفتم سلام یه ماشین واسه ترکیه میخوام مرده از پشت تلفن قش کرده بود هرهر میخندید 25r30
به سلامتیه پسری که تا یه دختر خوشگل میبینه سرشو میندازه پایین و میگه"اگه اخرشم باشی ولی بازم انگشت کوچیکه ی عشقم نمیشی"
 سپاس شده توسط Thyme ، Sara_h80
#25
یه بار دوستم با گوشیش بهم اس داد گفت گوشیم گم شده بهش زنگ بزن منم خریت کردم زنگ زدم که یهو به خودم اومدم نگو این دختره با اون صدای خندش میگفت اخه تو چه سوتیای میدی منم که گیج بودم و تازه خودم اومدم دیدم نه بابا منم شدم اسکول......cryingcrying
نقل قول: ~ ســـوتـیـکــده ~ 3
 سپاس شده توسط سانا50
#26
مامانم داشت کوزی گونی نگاه میکرد از غذا شام هم اون شب برنخ بود.میخواست بگه این بوراکه یا باریشه گفت این بوراکه یا برنجه؟



داشتم آهنگ گوش میدادم دیدم اهنگ بعدی آرش و هلنا هست.به ایدل و تامین فکر میکردم به مامانم گفتم مامان آنگ بعدی ایدل و فلنا هست....



قبول میکنم نگاه میکردم ناگهان تنویر با شمشیر اومد بالا سر زیا ماهم تو مدرسه هی به هم فحش میدیم ....کش میخواستم بگم کصافت مامانم اون جا بود گفتم کیسه....Sad
پیر شدیم ولی بزرگ؟نه!
 سپاس شده توسط سانا50
#27
يه بار داداشم با يه پسره دعواش شده بود
داداشم گفت حالا دفعه ديگه جرئت ميكني به ناموس مردم گير بدي
و پسر هم هول شده بود بدجور گفت ناموس چيه زنمه

يعني در اون لحظه من داشتم صندليا رو گاز ميگرفتم












اخر هفته بود رفته بوديم خونه بابا بزرگم
خالم اومد باهام سلام كرد منم گفتم سلام خاله
سامان(پسر داييم) خواست ادامو دربياره هول شد گفت لسام خاله
بعدداداشش از اونطرف اومده ميگه خاله داره خارجي حرف ميزنه

I just want to feel
that l'm important to someone
#28
يه روز رفته بودم مهموني همينجوري نشسته بوديم كه
ميزبان تعارف كرد بفرماييد چيز قابل داري نيست 
منم گفتم اختيار دارين صاحبش قابل نداره....Big Grin
دم از بازي حكم ميزني...!
دم از حكم "دل❤" ميزني...
پـــس به زبان قمار برايت مــي گويم…!
قــمار زندگــي را به كــسي با ختم كه"تــك"
"دل❤" را با "خشـت♦" بريد...
جريمه اش "يك عمر" "حـسرت" شد
باخت زيبايي بود…!!!
ياد گرفتم به "دل❤" "دل❤" نبندم
ياد گرفتم از روي "دل❤" حكم نكنم
"دل❤" را بايد "بــُر" زد...
==============================================
~ ســـوتـیـکــده ~ 3
#29
يبار سر كلاس اومدم بگم كولر روشن كنيد پنجره ببنديد گفتم كولر روشن كنيد پنجره خاموش كنيد از اون روز هر جلسه استاد تا ميومد كلاس ميگفت كولر روشن كنيد پنجره خاموش كنيد .
من از اینکه فرزندانم. در آینده چه مامان باحالی دارن بهشون غبطه میخورمBig Grin
 سپاس شده توسط karona
#30
ی روز خواهرم رفت ایفون رو ج بده گفت الو پسرم عمه ام داشت بهش میخندید تلفن زنگ خورد رفت ج بده گفت کیه ....
ما ی همچین بچه های تو خوانواده داریم
کنارم گذاشتی که تلخم کنی نیستی ببینی شرابی شدم ناب........
 سپاس شده توسط Interstellar


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان