31-05-2014، 17:29
ﻣــــﺎﺭﯾــﺠــﻮﺍﻧـــﺎ . . . . .
ﺑﺎ ﺍﯾﻨـــﮑـﮧ ﻋــــﻠـــــﻒِ ﺍﻣــــﺎ ﻣـــﺜـﮧ ﺑـــﻌـــﻀــﯿـــﺎ " ﻫَــــــﺮﺯِ ﻧﯿﺴﺖ !!
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮧ ﮐــﮧ ﺍﺯ ﺑﻌﻀـــــﯿﺎ ﺑﮑﺸﯿﻢ ! ﻫــﮧ !!!
عـ ـآغـ ـآ {مـ ـ ـآ} نَــــــــבیـב بَــــــבیـב
{شُـ ـمآ} تـ ـآ میتونیـב بِریـב بِـבیـב (!!)
درراه بازگشت به شهر....
تمام موهایم راتراشیدم...!!!
دلم میخواست چیزی ازوجودم رابکنم.....بریزم دور...,یک جورانتقام آیینی....!!
ما زنها رسم خوبی داریم....
زمانه که سخت میگیرد,شروع میکنیم به کوتاه کردن....
ناخن ها...
موها....
حرفها....
رابطه ها...!!
دلم میگیرد…
دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش
پذیرش بی چون و چرایش
و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد
و دلم برای غمهای دلم می گیرد
میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد
میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،
گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم
و در قفس احساس محکوم به ماندن
اما باز دلم برای دلم میگیرد
دیر به دیر
چه دیــر به دیــر به خواب زندگی ام می آیی
نمی دانی که من دلواپســی هایم را
با رویـــــاهای تــــو رنگ می زنم ؟!
نمی دانی که اندوهـــــم
با خیــال تـــو می آمیــزد …
تا غــزل غــزل ترانه شود ؟!
تو خـوب می دانی
خـوب من
خوب می دانی …
که در اندوه فاصــــله
پنجــــره ی اتاقم باز نمی شــود
حتی تا هوای تازه بنوشـــــم …
اگـــَـــــر دیوانگی نـیـسـت پَس چیست ؟؟؟
وقتی در این دُنیای بـه این بزرگــــی . . .
دلت فقط هـــــَـــــوای یک نفر را میڪُند...!!
جوانيام...
گوشهي آغوش تو بود
لحظهاي صبر اگر ميکردي
پيدايش ميکردم ..
آغوشت را باز کردي
براي رفتنام
شايد حق با تو بود
من دير شده بودم ...!!
كـــــاش ميشد مثل يـك "در"
به رفـتن و آمـدن
آدمــــــــها عـــــــادت كـرد..!
دلـــــــم آرزوی یـــکــ خـوابــ خــوبــ را دارد ...
دیــگــر واقــعــیــتـــــ هــا را نــمــی خــواهــم !!
من نااميد نيستم!!!
هر شب پر از اميد ميخوابم...
هر شب ميخوابم به اميد اينکه ديگر بيدار نشوم!!!
ﺳﺨﺘﻪ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﮐسی رو ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ،ﮐﻪ
ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﻣﺎ ﻧﺨــــــــــــﻮﺍﺳـــــــﺖ...
این روزا هرکی ازم میپرسه “چطوری ؟”
برا اینکه “خوب” باشم ناچارا دشمن خدا میشم …
چه جمله ی غریبی است “فراموشت می کنم”
وقتی تا آخر عمرت با یاد او زندگی می کنی !
مـَن ایـرآنـے ام !
نآمـَم \"عـَـربـے\" اسـت ...
اتـومـُبیـلـَ ـم \"ژآپـنـے\"
تــرجیـعاً پـآرچــہ لـبآسـَ ـم فـآسـتـونـے \"انـگـلیـسے\"
غــذآے مــورב عـَلآقــہ ام پـیـتـزآے \"ایـتـآلیـآیـے\"
وَ عـآشــق سـریآل حـَریـ ـم سـلـطآن \"تـركـے\" هـَسـتـَ ـم ...
ایــن الـبـتــہ هـمــہ مـآجــرآ نیـســت ...
مـَن ایـرآنـے ام ! مـُعـتـَقــבَم \"پـیـكـآن\" خیـآنـَـت تـآریـخـے بـوבه اسـت ...
\"آبـگـوشــت\" غـَذآے عـَقـَب مـانـבه هـآسـت و \"فـَـرבیـن\" هـَ ـم هـنـَر پیــشـہ آبـگـوشـتـے ...
عـاشـق \"ژآن وآلژآن\" \"بیـنـوآیآن\" \"ویـكـتور هـوگـو\" هـَسـتـم ...
وَ شـآهـنآمـہ ... پـבَرَم یـكـے בآشـت ، نـمـے בآنـَ ـم چـہ شـב ...
نه طبق ِ مُد دوستت دارم
نه به حکم سنت!
همه چیز بنا بر فطرت است
"خوب ها"
دوست داشتنی اند مثل
" تـــــــــ♥ـــــــو
خدایا…
دهانم را بو کن…
ببین، بوی سیب نمیدهد!
من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟!
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟! نمیدانی!
تو که حوا نداشته ای هیچ وقت!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این آدم را ببر پیش خودت…
خسته ام از زندگی…
دهانم را بو کن…!
ببین بوی سیب نمیدهد…
بــی معــرفت !
دارمـ در دریــای اشــکـ هایــمـ ، غــرق مـی شومـ ..
بــر نمیگــردی ؟
میــترسم خــاطــراتت را فـ ـراموش کــنم ..!
" تــــــــــو " !!
همــانــے ڪـہ همــیـشـہ
" בوســتـش בارم "
همــانـے ڪـہ تــا غــصـّـہ ام مے گیــرב ســر و ڪلّـــہ اش پــیــدا مے شوב
و تــا مــرا نـخنـבانـב בســﭞ بـرבار نمے شوב
هـمـانے ڪـہ همــیــشـہ پـــُـر اسـﭞ از
شـور و شـاבے و زنـבگے ...
" تــــــ♥ــــو "
همیشه هــمــانے ....
بـودَن و مانـدَن...
حـوصـِـــله ميخــواهــَــد...
و مـَــن ايــن روزهــآ ، چقــَـــدر بـــي حـوصـِــله اَم...
آهای کافـﮧ چی …
در این روزهاے پر رفت و بی آمد
ندیدی عزیزی را کـﮧ تمام ِ تلاشش در رفتـטּ بود و نماندטּ ؟
این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـﮧ اے بـﮧ مـטּ دادند ؛
اگر رفتـﮧ کـﮧ هیچ ....
اگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـﮧ حساب مـטּ برایش بریز ,
اگر از تلخی اش گلـﮧ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :این تلخی در برابر رفتنت هیچ است ....
بگو : کـﮧ فلانی در بـﮧ در این کافه بـﮧ آטּ کافه در پی تو بود بی انصاف ....!!!
آهای کافـﮧ چی حواست با مـטּ است ؟؟؟؟!!
شب هایم بروز شده اند
دردهایم آنلاین
به مغزم کلیک که می کنم بالا نمی آید !
" بــفـــهــــم دیــگـــر
شــبـ هــا دراز نـیـسـتـنـد
ایــن تـــــویــی کــهـ تــنـهـــــایــی ... ! "
بغض یعنی :
صدای اذان
خونه سوت و کور
خاطره های پرهیاهو
و سفره ای خالی از حضور پدر و مادر …
بعضی چیزا فقط یه بار تکرار میشن ؛ قدرشو بدونیم !
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ؛
ﻋﻄﺮﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ !
ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﻮﯾﯽ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ؛
ﮔﺮﻡ
ﺳﺮد
ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺗﻠﺦ !
ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻄﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪﺍﯼ ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺩﻭﺭ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻮﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﺗﺮ
ﺍﺳﺖ
ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ !
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽﺗﺮﻧﺪ !
ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻟﻄﻒ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ...
شاید باید یکی مثل تو باشد
با بازوانِ قوی
بی پروا
مست
آلوده به جسارتِ عشق
یکی که زن را دیوانه وار در آغوش بگیرد
و بگوید
” دوستت دارم “
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻢ ﻭﻟﯽ ﻗﻮﻝ بدﻩ ﮐﻪ
ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ نشي
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ... ﺑﮕﻮ ...
دﺧﺘﺮ : ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ
ﻫﻔﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮﺗﻮ ﺩﯾﺪﻩ
ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ... ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ
ﺣﺮﻑ
ﺑﺰﻧﻪ ...
ﭘﺴﺮ : ﭼﯿﯿﯽ؟؟؟؟ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻩ ...
ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎﺵﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽ
ﮐﻨﻢ ... ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﺷﻮ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺣﻠﻘﺶ ... ﺍﻭﻥ ﮐﯽ
ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ
ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ؟؟ !! ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺩﺳﺘﺸﻮ
ﺑﮕﯿﺮﻩ؟؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ؟؟ﻟﻄﻔﺎ'؟؟؟
ﭘﺴﺮ : ﭼﺮﺍﺍ؟؟
ﺩﺧﺘﺮ:ﭼﻮﻥ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﻻﻥ ﺩﺳﺖﻧﺎﻣﻮﺱ ﺩﺍﺩﺍﺷﻤﻮ ﮔﺮﻓﺘﯽ ...ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺮﻭﻣﻮﺍﻇﺐ ﻧﺎﻣﻮﺳﺖ
ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺑﻘﯿﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ...
ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻙ ﻣﻴﮕﻦ ﮊﺳﺖ
ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮﻳﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻱ ﻏﺮﻳﺒﺴﺖ ﺏ
ﻣﺎﺩﺭﻭﺧﻮﺍﻫﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﻙ ﻣﻴﺮسه
غیرتی ﻣﻴﺸﻲ ...
یادت باشد
دلت که شکست سرت را بگیری بالا
تلافی نکن فریاد نزن شرمگین نباش
حواست باشد ؛
دل شکسته گوشههایش تیز است
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود
صبور باش و ساکت