28-05-2014، 8:07
اگر به خانه ي من آمدي
برايم مداد بياور مداد سياه
ميخواهم روي چهرهام خط بکشم
تا به جرم زيبايي در قفس نيفتم
يک ضربدر هم روي قلبم تا به هوس هم نيفتم!
يک مداد پاک کن بده براي محو لبها
نمي خواهم کسي به هواي سرخيشان، سياهم کند!
يک بيلچه، تا تمام غرايز زنانه را از ريشه در آورم
شخم بزنم وجودم را ... بدون اينها راحتتر به بهشت ميروم گويا!
يک تيغ بده، موهايم را از ته بتراشم، سرم هوايي بخورد
و بي واسطه روسري کمي بيانديشم!
نخ و سوزن هم بده، براي زبانم
ميخواهم ... بدوزمش به سق
... اينگونه فريادم بي صداتر است!
قيچي يادت نرود، ميخواهم هر روز انديشههايم را سانسور کنم!
پودر رختشويي هم لازم دارم
براي شستشوي مغزي!
مغزم را که شستم، پهن کنم روي بند
تا آرمان هايم را باد با خود ببرد به آنجايي که عرب ني انداخت.
مي داني که؟ بايد واقعبين بود !
صداخفهکن هم اگر گير آوردي بگير!
ميخواهم وقتي به جرم عشق و انتخاب،
برچسب ف/ا/ح/ش/ه ميزنندم بغضم را در گلو خفه کنم!
يک کپي از هويتم را هم ميخواهم
براي وقتي که خواهران و برادران ديني به قصد ارشاد،
فحش و تحقير تقديمم ميکنند،
به ياد بياورم که کيستم!
ترا به خدا ... اگر جايي ديدي حقي ميفروختند
برايم بخر ... تا در غذا بريزم
ترجيح ميدهم خودم قبل از ديگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولي برايت ماند
برايم يک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بياويزم به گردنم ... و رويش با حروف درشت بنويسم:
من يک انسانم
من هنوز يک انسانم
من هر روز يک انسانم!
برايم مداد بياور مداد سياه
ميخواهم روي چهرهام خط بکشم
تا به جرم زيبايي در قفس نيفتم
يک ضربدر هم روي قلبم تا به هوس هم نيفتم!
يک مداد پاک کن بده براي محو لبها
نمي خواهم کسي به هواي سرخيشان، سياهم کند!
يک بيلچه، تا تمام غرايز زنانه را از ريشه در آورم
شخم بزنم وجودم را ... بدون اينها راحتتر به بهشت ميروم گويا!
يک تيغ بده، موهايم را از ته بتراشم، سرم هوايي بخورد
و بي واسطه روسري کمي بيانديشم!
نخ و سوزن هم بده، براي زبانم
ميخواهم ... بدوزمش به سق
... اينگونه فريادم بي صداتر است!
قيچي يادت نرود، ميخواهم هر روز انديشههايم را سانسور کنم!
پودر رختشويي هم لازم دارم
براي شستشوي مغزي!
مغزم را که شستم، پهن کنم روي بند
تا آرمان هايم را باد با خود ببرد به آنجايي که عرب ني انداخت.
مي داني که؟ بايد واقعبين بود !
صداخفهکن هم اگر گير آوردي بگير!
ميخواهم وقتي به جرم عشق و انتخاب،
برچسب ف/ا/ح/ش/ه ميزنندم بغضم را در گلو خفه کنم!
يک کپي از هويتم را هم ميخواهم
براي وقتي که خواهران و برادران ديني به قصد ارشاد،
فحش و تحقير تقديمم ميکنند،
به ياد بياورم که کيستم!
ترا به خدا ... اگر جايي ديدي حقي ميفروختند
برايم بخر ... تا در غذا بريزم
ترجيح ميدهم خودم قبل از ديگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولي برايت ماند
برايم يک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بياويزم به گردنم ... و رويش با حروف درشت بنويسم:
من يک انسانم
من هنوز يک انسانم
من هر روز يک انسانم!