21-05-2014، 19:17
نوجوان ۱۲-۱۳ ساله ای بود ٬ اومده بود ستاد اعزام .
می گفت : اسم منو برای جبهه بنویسید .
جواب داد : سنت کمه .
با نا امیدی برگشت .
روز بعد اومد .
گفت : اسم منو بنویسید .
میگه : تو که می خوای بری جبهه آیا مادرت راضی هست؟
دوباره برمی گرده .
برای بار سوم اومد ٬ این بار با یه ساک ٬ سلام کرد .
جواب داد ٬ آخه تو خیلی کم سن و سال هستی . مادرت راضی نمیشه .
در ساک رو باز كرد ٬ پارچه سفید رو از توش در آورد و گفت:
این کفن منه ٬ مادرم برام گذاشته ...!!!
می گفت : اسم منو برای جبهه بنویسید .
جواب داد : سنت کمه .
با نا امیدی برگشت .
روز بعد اومد .
گفت : اسم منو بنویسید .
میگه : تو که می خوای بری جبهه آیا مادرت راضی هست؟
دوباره برمی گرده .
برای بار سوم اومد ٬ این بار با یه ساک ٬ سلام کرد .
جواب داد ٬ آخه تو خیلی کم سن و سال هستی . مادرت راضی نمیشه .
در ساک رو باز كرد ٬ پارچه سفید رو از توش در آورد و گفت:
این کفن منه ٬ مادرم برام گذاشته ...!!!