25-04-2014، 14:09
خدایا کفرنمیگویم,پریشانم,چهمیخواهی تو ازجانم,مرا بی انکه خودخواهم,اسیرزندگی کردی,خداوندا اگر روزی ز عرش خودبه زیرآیی,لباس فقرپوشی,غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی,وشب آهسته وخسته,تهی دست و زبان بسته,به سوی خانه بازآیی,زمین واسمان را کفرگویی,نمیگویی؟خداوندا اگر در روز گرماخیز تابستان,تنت برسایه ی دیواربگشای,لبت برکاسه ی مسی قیر اندود بگذاری,وقدری ان طرف تر,عمارت های مرمری بینی,واعصابت برای سکه ای,این وآن سد در روان باشد,زمین وآسمان را کفرگویی نمیگویی؟خداوندا اگر روزی بشرگردی,زحال بندگانت باخبرگردی,پشیمان میشوی ازقصه خلقت,ازاین بودن ازاین بدعت,خداوندا تو مسئولی,خداوند تومیدانی که انسان بودنو ماندن دراین دنیا چه دشواراست,چه رنجی میکشد آن کس که انسان است,.ازاحساس سرشاراست...