25-03-2014، 0:51
*****عرفان تقدیم میکند*****
خوب من میخوام خاطرات یکی از روز های معمولیمو تعریف کنم :cool:
یه روز با علی معلولو و امیر علاف سر کوچه بویدم دیدیم صدا اژیر میاد علی معمول رفت ببینه چیه یه دفعه تنگ دنگ تیر خورد گفتیم یا علی مدد و فرار کردیم سمت راست کوچه تا خرج شیم دیدیم ماشینا پلیس اونجا رو گرفتن مجاصرمون کردن برگشتیم از طرف چپ بریم دیدیم از اون طرف پلیسا دارن با ماشین گاز میدن دارن میان سمت ما 5 6 تا بودن امیر علاف باهاشون تصادوف کرد من ولی تصلین نشدم از دومیه پریدم از سومیه ملق زدم رسیدم به چهارمی دیدم ترمز کرده میخواد تیکاف بکشه پریدم روش بعدش پریدم رو ماشین اخریه ماشین پنجمی ترمز کرده بود شیشمیه ترسید تصادف کنه ترمز کرد ولی از سرعت بالا چپ کرد داشت تو هوا ملق میزد پلیسرو از شیشه کشوندم بیرون ماشینه خورد به بقیه ماشینا اونا منفجر شدن تفنگ پلسه که 6 تا تیر داشت یکیو زدم به سرش 5 تا گلوله داشتم دوایدم از کوچه خارج شم دیدم فقط ده یازده تا تانک داره میاد رفتم جلو تانکه شلیک کرد جا خالی دادم خورد تانک جلویی ای از شدت انفجار اون ساختمون ریخت رو بقیه تانکا من همین جوری داشتم میدویدم دیدم یه موتور پلیس داره گاز میده به طرف پریدم رو موتورش پلیسا از پشت افتاد گاز دادم گاز دادم تا دور بشم بعد فهمیدم شماره پلاکو دارم باکو باز کردم تا بنزیناش ببریزه همه داشت میریخت دیدم بقلم یه وانت کهنه فروش داره رد میشه هوا رو نگاه کردم دیدم دارن با هلی کوپترو و جت دنبالم میکنن پشتممم دیدم دیدم دارن منو با تانکو و نفر برو ماشین FBI و ... دنبالم میکنن ملق زدم تو هوا افتادم رو وانت تو هوا بودم چندتا تیر زدم به موتور منفجر شد منم پشت وانت بودم با اخرین تیرم کهنه فروشرو تیر زدم افتاختمش کنار موتور بسوزه که پلیسا فکر کنن مردم منم همین جوری با اون ماشین رفتم تا پلیسا بهم شک نکنن و هنوزم نفهمیدن من زندم
خوب من میخوام خاطرات یکی از روز های معمولیمو تعریف کنم :cool:
یه روز با علی معلولو و امیر علاف سر کوچه بویدم دیدیم صدا اژیر میاد علی معمول رفت ببینه چیه یه دفعه تنگ دنگ تیر خورد گفتیم یا علی مدد و فرار کردیم سمت راست کوچه تا خرج شیم دیدیم ماشینا پلیس اونجا رو گرفتن مجاصرمون کردن برگشتیم از طرف چپ بریم دیدیم از اون طرف پلیسا دارن با ماشین گاز میدن دارن میان سمت ما 5 6 تا بودن امیر علاف باهاشون تصادوف کرد من ولی تصلین نشدم از دومیه پریدم از سومیه ملق زدم رسیدم به چهارمی دیدم ترمز کرده میخواد تیکاف بکشه پریدم روش بعدش پریدم رو ماشین اخریه ماشین پنجمی ترمز کرده بود شیشمیه ترسید تصادف کنه ترمز کرد ولی از سرعت بالا چپ کرد داشت تو هوا ملق میزد پلیسرو از شیشه کشوندم بیرون ماشینه خورد به بقیه ماشینا اونا منفجر شدن تفنگ پلسه که 6 تا تیر داشت یکیو زدم به سرش 5 تا گلوله داشتم دوایدم از کوچه خارج شم دیدم فقط ده یازده تا تانک داره میاد رفتم جلو تانکه شلیک کرد جا خالی دادم خورد تانک جلویی ای از شدت انفجار اون ساختمون ریخت رو بقیه تانکا من همین جوری داشتم میدویدم دیدم یه موتور پلیس داره گاز میده به طرف پریدم رو موتورش پلیسا از پشت افتاد گاز دادم گاز دادم تا دور بشم بعد فهمیدم شماره پلاکو دارم باکو باز کردم تا بنزیناش ببریزه همه داشت میریخت دیدم بقلم یه وانت کهنه فروش داره رد میشه هوا رو نگاه کردم دیدم دارن با هلی کوپترو و جت دنبالم میکنن پشتممم دیدم دیدم دارن منو با تانکو و نفر برو ماشین FBI و ... دنبالم میکنن ملق زدم تو هوا افتادم رو وانت تو هوا بودم چندتا تیر زدم به موتور منفجر شد منم پشت وانت بودم با اخرین تیرم کهنه فروشرو تیر زدم افتاختمش کنار موتور بسوزه که پلیسا فکر کنن مردم منم همین جوری با اون ماشین رفتم تا پلیسا بهم شک نکنن و هنوزم نفهمیدن من زندم