08-07-2012، 23:41
تلخ ترین قسمت زندگی اونجاست که آدم به خودش میگه :
چی فکر میکردیم و چی شد...!!
چی فکر میکردیم و چی شد...!!
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ |
||||||||||||||||||||||||||
08-07-2012، 23:41
تلخ ترین قسمت زندگی اونجاست که آدم به خودش میگه :
چی فکر میکردیم و چی شد...!!
08-07-2012، 23:58
ﻫﻤﺒﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺑﺎﺯﻧﺪ!
09-07-2012، 0:36
ســردی کلامت وقتی مرا شما خطاب میکنی
مـــن که تا دیروز عزیز دلت بودم درد دارد ... درد ... !!
09-07-2012، 0:46
خدایا!
یا خیلی برگردون عقب، یا بزن بره جلو... اینجای زندگی دلم خیلی گرفته.
09-07-2012، 7:56
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم بدون چتر من بغض میکنم ، آسمان گریه .....
09-07-2012، 9:16
يادت باشد دلت که شکست ، سرت را بگيري بالا . تلافي نکن ، فرياد نزن ، شرمگين نباش . حواست باشد ؛
دل شکسته گوشههايش تيز است مبادا که دل و دست آدمي را که روزي دلدارت بود ، زخمي کني به کين ، مبادا که فراموش کني روزي شاديش آرزويت بود... صبور باش و ساکت. بغضت را پنهان کن ، رنجت را پنهانتر . بازنده کسي است که بازي نکند . طاقت بياور و سرت را بگير بالا......
09-07-2012، 9:58
گــاه دلــم ميگيــرد ...!
گــاه زندگــی سخـت ميشــود ؛ گــاه تنــها ، تنهايــی آرامـش مـی آورد ؛ گــاه گذشتــه اذيتــم ميکنــد ؛ گــاه هوايــت ديوانــه ام ميکنــد ؛ اين " گــاه ها " گهگــاه تمــام روز و شــب مـن ميشونــد ...! آنوقــــت بغــض گلويــم را ميگيـــــرد ؛ درســـــــت مثـــــل هميـــــن روزهــــــا ...................!
09-07-2012، 11:30
بغض دارم زیاد
اما .............اما باورم نیست ... که او ساده تر از اب مرا آتش زد
09-07-2012، 11:59
فرقی نمی کند!
بگویم و بدانی! یا... نگویم و ندانی! فاصله,دورت نمی کند...وقتی... در خوب ترین جای قلبم جای داری...
و کجایی سهراب... آب را گل کردند...چشم ها را بستند...و چه با دل کردند... وای سهراب کجایی آخر...خم ها بر دل عشق کردند.... خون به چشمان شقایق کردند...تو کجایی سهراب... که همین نزدیکی عشق را دار زدند...همه جا سایه دیوار زدند... ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است... دل خوش سیری چند؟... صبر کن سهراب... قایقت جا دارد؟.... . [b] آه خدای بیداری های همیشگی... باز تنهایم باز می لرزد پای دل باز لرزان است دست احساس باز خواب آلودست کودک اشتیاق ... باز کفشهای آهنین اراده ام تسلیم زنگار خستگی هاست باز افتاد جام بلور اتفاق ...و شکست ... باز من ماندم و راهی بی عبور چگونه قدم بگذارم بر تکه های شکسته ی دلم ...! | ||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 3) | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |