07-07-2012، 14:37
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم ، آسمان گریه .....
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم ، آسمان گریه .....
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ |
|||||||||||||||||||||||||||||
07-07-2012، 14:37
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم بدون چتر من بغض میکنم ، آسمان گریه .....
07-07-2012، 14:54
کسايي که به فکرمون هستن
رو به گريه مي اندازيم. ما گريه مي کنيم براي کسايي که به فکرمون نيستن. و ما به فکر کسايي هستيم که هيچوقت برامون گريه نمي کنن
07-07-2012، 14:56
اي کاش که معشوق ز عاشق طلب جان مي کرد، تا که هر بي سرو پايي نشود يار کسي !!!!!!! .
07-07-2012، 15:03
کاش تو بــــودی و من !
نمـ نمـ باراטּْ، یک جاده بــــــــے انتها ... دســــت در دســـت همـ ... بدون چـــــــتر ! زیـــــر باراטּْ، خیـــس خیـــــس ...
07-07-2012، 15:10
چگونه به طاول های پا می توان نگاه کرد کرد و گفت :تمام راه رفته اشتباه است
وقتی دلم برات تنگ می شه میرم پشت ابرها زار زار گریه می کنم .....
، پس یادت باشه هر وقت بارون دیدی بدون که دل من برات تنگ شده .
07-07-2012، 15:19
چنـــد روز اســـــت ؛
سيگـــارم دلــم را مــی زنـــد ...! ولــی ميلــی نــدارم ...! امــــا بــی انصافيســــــــت ؛ آنطــور کــه "تــو" مــرا تــــرک کــردی ترکـــش کنـــــم ...! شايــــد دلــی در سينـــه نحيـــف اش ؛ بــا هــر پُــک مـی تپـــــد ...! اعتــــراف مـــی کنــم ؛ هيچگـــــاه ؛ سيگــــارم را تــــرک نخواهـــم کــــرد .............!
07-07-2012، 15:19
نمیدونم شاید حقم باشه بغضا چندتا چندتا به گلوم حمله می کنن!
07-07-2012، 15:59
!... چه ســـــخت است
دلتـــــــنگ ؛ !... قاصـــــــــدک بودندر جــــــــاده ايیکه در آن هيــــــــــچ!... نســــــــيمی نمــی وزد
07-07-2012، 16:12
آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها
تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره با خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره با دلی خُرد و شکسته گفت، نذار از اون جداشم ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم برگ، تو خلوتِ شبونه از دلش با خدا می گفت غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟ با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که می مرد برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود | |||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 3) | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |