24-02-2014، 13:02
عشق چیست؟
مادر گفت:عشق یعنی فرزند.
پدر گفت:عشق یعنی همسر.
دخترک گفت:عشق یعنی عروسک.
معلم گفت:عشق یعنی بچه ها.
خسرو گفت:عشق یعنی شیرین.
شیرین گفت:عشق یعنی خسرو.
فرهاد گفت:.......؟
فرهاد هیچ هم نگفت.
فرهاد نگاهش را به آسمان برد،با چشمانی بارانی.میخواست فریاد بزند اما
سکوت کرد!میخواست شکایت کند اما نکرد.
نفسش بالا نمی آمد،سرش را پایین آورد و رفت!هر چند که باران نمیگذاشت جلوی
پایش را ببیند.ولی او نایستاد سکوت کرد و فقط رفت.
چون میدانست او نباید بماند.
و عشق معنا شد
مادر گفت:عشق یعنی فرزند.
پدر گفت:عشق یعنی همسر.
دخترک گفت:عشق یعنی عروسک.
معلم گفت:عشق یعنی بچه ها.
خسرو گفت:عشق یعنی شیرین.
شیرین گفت:عشق یعنی خسرو.
فرهاد گفت:.......؟
فرهاد هیچ هم نگفت.
فرهاد نگاهش را به آسمان برد،با چشمانی بارانی.میخواست فریاد بزند اما
سکوت کرد!میخواست شکایت کند اما نکرد.
نفسش بالا نمی آمد،سرش را پایین آورد و رفت!هر چند که باران نمیگذاشت جلوی
پایش را ببیند.ولی او نایستاد سکوت کرد و فقط رفت.
چون میدانست او نباید بماند.
و عشق معنا شد