21-02-2014، 18:37
هیچی دیگه رفتیم تو کلاس دیدیم خرخونای کلاس چسبیدن به هرچی جزوه و فرزانگان و کتاب
من در اون لحظه!
رفتم نشستم سرکلاس
دوستام هم که معلوم بود از شدت خوندن چشماشون داره از حدقه در میاد!
من:
_سلام شکوفه
- سلام
- چقدر خوندی
- هیچی باور کن یکم
- باشه
- سلام سیمین
- سلام
- چند دور خوندی
- به دور نکشید فقط جزوه کتابو هم یه نگاهی کردم
افکار من تو اون لحظه (دروغ گویان کذاب)
یکم که سرکلاس بودیم دبیر زیستمون اومد
همینطور داشت ژنتیک درس میداد
و پشت سرهم نکته میگفت
حالا ما هیچی خود بدبختت آخر کلاس گلوت میگیره و از شدت سرفه میمیری
به قول یکی از دوستان ( الان دو طرفه میکنی)خخخخخخخخخخخ
خلاصه زنگ خورد و این دبیرم رفت
زنگ بعد بازهم با این یاروو داشتیم
با بچه ها مشغول گپ زدن بودیم
که یهو یکی از 47 کروزومی های کلاس شروع کرد به مسخره بازی
روانیه ها
بازهم مثه همیشه منو شکوفه بهم نگاه کردیم و واسه این ادا و اطفارش براش احساس تاسف و شفا در پیشگاه خداوند انجام دادیم
زنگ خورد و دوباره آقای...... دبیر محترم زیست به کلاس تشریف فرما شد
یه چندتا مسئله گفته و قضیه دودمانه رو واسه ما تفکیک کردن
در این بین بچه های بی جنبه کلاس هرزگاهی گردن مبارکشان را همچون ( بسه دیگه ادبیاتی) آره داشتم میگفتم مثه شترمرغ دراز میکردن و ریز ریز میخندیدن
خخخخخخخخخخخخ ندیدپدیدا
یهو یه مسئله ای سر کلاس بیان شد و دبیر جوابشو از بچه ها خواست
من جوابشو پیدا کردم و دادزدم میشه بیماری اتوزومی مغلوب
دبیرمون هم گفت : نچ
دوباره گفتم پس اتوزومی غالب
-نچ
-پس حتما اوتزومی مغلوب وابسته به جنس
-نچ
-پس اتوزومی غالب وابسته به جنس
-نچ
بچه ها جوابش میشه اتوزومی مغلوب
تا جواب شنیدم انگار بهم برق 1.5 ولت وصل کردن داد زدم :
-من که گفتم
از شدت دادم بچه های کلاس برگشتن طرفم
از خجالت سرخ شدم
سرمو انداختم پایین
یکی نیس بگه بچه جان مگه جواب المپیاد آمریکارو دادی که اینجوری جز زدی!
هههههههه
دبیرم هیچی نگفت
تا آخر زنگ با هیچکس حرف نزدم شکوفه و سیمین هم که انگار قرص سکوت خورده بودن!
زنگ که خورد یه دفعه شکوفه گفت: بچه ها من اصلا نمیخوام امتحان بدم
منم که انگار منتظر یه صدا ازش بودم گفتم :
-منم همینطوربیا دربریم شکوفه
-آخه چه جوری
به سیمین نگرستم چنان محو کتاب شده بود که میگفتی یه دانشمندی چیزی هس
- نظر تو چیه سیمین
- راجب؟
-فرار
-اوه باشه موافقم:306:
آره جونه خودت تو الان دل تو دلت نیس منتظری بری امتحانو بدی
خانم........ اومد دنبالمونک ه بریم و امتحان بدیم
اونم نه تو کلاس خودمون تو کلاس یه دیگه!
سیمینو شکوفه یهو غیب شدن
من موندم تا وسایلامو جمع کنم و برم با اونا امتحان بدم
وسایلمو جمع کردم و براه افتادم هنوز از پله ها کاملا پایین نرفته بودم
که شکوفه با همون استرس همیشگی دوان دوان به سمت پله ها اومد
-کجا میری شکوفه؟
- ماشین حاسبمو نیاوردم
- نیا بالا من میارم
-باشه برو از تو کیفم زیپ دوم بیار
خوب شد گفت خودمم ماشین حسابمو برنداشته بودم
با عجله به سمت کلاس خیز بر داشتم
ماشین حساب شکوفه رو برداشتم و ماله خودمم همین طور
به میز سیمین نگاه کردم
نه چک نویساشو بر داشته بود ونه خودکارشو گفتم بزار واسه اونم بردارم نکه من خیلی دوس دوستم !
به هر بدبختی که بود خودمو به کلاسی که امتحان اونجا برگذار میشد رسوندم
شکوفه واسه خودش جا پیدا کرده بود
حالا من کجا بشینم؟
یه صندلی دیدم که دستش کج بود ولی از هیچی بهتر بود حوصله اینکه برم از یه کلاس دیگه یه صندلی بیارم رو نداشتم
صندلی رو ته یه ردیف کنار شکوفه جا دادم
از سیمین خبری نبود
-شکوفه؟
-بله؟
-سیمین کو؟
- نمیدونم نکنه فرار کرده
پقی زدم زیره خنده سیمین و فرار هههههههه ههههههه:84::84::84:
-نه بابا
یهو دیدیم سیمین داره از در ورودی دست تکون میده
هه
مثه اینکه صندلی پیدا نکرده
باید بره دنبالش هیچی بدتر از این نیس
خلاصه برگه های امتحانی رو آوردن و ما شروع کردیم عجب امتحان گندی بود
آخر سر برگمو ازم گرفتن
وقتی از سر جلسه بلند شیدم
شکوفه گفت: من که گند زدم
منم گفتم همچنین
سیمین گفت منم همینطور دوتا برگرو پر کردم ولی چرت و پرت (آره جونه خودت)
خلاصه همه همینو میگفتن دست آخر سرازپا دراز تر به کلاس برگشتیم
سرکلاس ادبیات که زنگ آخر بود شکوفه هی چرت و پرت میگفت
سیمینم گفت: فک کنم تنت به تن 47 کروموزومی خورده:89::89::89::89::89:
این زنگم با سرواگویی های دبیر محترم به پایان رسید
باز مجبور بودیم بریم در مدرسه و ماشینایی که از اونجا به ما خیره نگاه میکنن رو مسخره کنیم
آخه ما جنیفر لوپزای مدرسه ایم( البته با کمی تفاوت):492::498:
خلاصه بعد از کلی مسخره بازی سیمین و شکوفه رفتن منم تا یک ونیم اونجا موندم و سگ لرزه رو تحمل کردم
خلاصه بالاخره پدر محترم اومد و منو از یه روز فوق العاده گند نجات داد:p325::p325::p325:
تا شنبه خدا خودش رحم کنه با امتحان زیست
واویلااااااااااااااااااااااااااااااااا:viki:
من در اون لحظه!
رفتم نشستم سرکلاس
دوستام هم که معلوم بود از شدت خوندن چشماشون داره از حدقه در میاد!
من:
_سلام شکوفه
- سلام
- چقدر خوندی
- هیچی باور کن یکم
- باشه
- سلام سیمین
- سلام
- چند دور خوندی
- به دور نکشید فقط جزوه کتابو هم یه نگاهی کردم
افکار من تو اون لحظه (دروغ گویان کذاب)
یکم که سرکلاس بودیم دبیر زیستمون اومد
همینطور داشت ژنتیک درس میداد
و پشت سرهم نکته میگفت
حالا ما هیچی خود بدبختت آخر کلاس گلوت میگیره و از شدت سرفه میمیری
به قول یکی از دوستان ( الان دو طرفه میکنی)خخخخخخخخخخخ
خلاصه زنگ خورد و این دبیرم رفت
زنگ بعد بازهم با این یاروو داشتیم
با بچه ها مشغول گپ زدن بودیم
که یهو یکی از 47 کروزومی های کلاس شروع کرد به مسخره بازی
روانیه ها
بازهم مثه همیشه منو شکوفه بهم نگاه کردیم و واسه این ادا و اطفارش براش احساس تاسف و شفا در پیشگاه خداوند انجام دادیم
زنگ خورد و دوباره آقای...... دبیر محترم زیست به کلاس تشریف فرما شد
یه چندتا مسئله گفته و قضیه دودمانه رو واسه ما تفکیک کردن
در این بین بچه های بی جنبه کلاس هرزگاهی گردن مبارکشان را همچون ( بسه دیگه ادبیاتی) آره داشتم میگفتم مثه شترمرغ دراز میکردن و ریز ریز میخندیدن
خخخخخخخخخخخخ ندیدپدیدا
یهو یه مسئله ای سر کلاس بیان شد و دبیر جوابشو از بچه ها خواست
من جوابشو پیدا کردم و دادزدم میشه بیماری اتوزومی مغلوب
دبیرمون هم گفت : نچ
دوباره گفتم پس اتوزومی غالب
-نچ
-پس حتما اوتزومی مغلوب وابسته به جنس
-نچ
-پس اتوزومی غالب وابسته به جنس
-نچ
بچه ها جوابش میشه اتوزومی مغلوب
تا جواب شنیدم انگار بهم برق 1.5 ولت وصل کردن داد زدم :
-من که گفتم
از شدت دادم بچه های کلاس برگشتن طرفم
از خجالت سرخ شدم
سرمو انداختم پایین
یکی نیس بگه بچه جان مگه جواب المپیاد آمریکارو دادی که اینجوری جز زدی!
هههههههه
دبیرم هیچی نگفت
تا آخر زنگ با هیچکس حرف نزدم شکوفه و سیمین هم که انگار قرص سکوت خورده بودن!
زنگ که خورد یه دفعه شکوفه گفت: بچه ها من اصلا نمیخوام امتحان بدم
منم که انگار منتظر یه صدا ازش بودم گفتم :
-منم همینطوربیا دربریم شکوفه
-آخه چه جوری
به سیمین نگرستم چنان محو کتاب شده بود که میگفتی یه دانشمندی چیزی هس
- نظر تو چیه سیمین
- راجب؟
-فرار
-اوه باشه موافقم:306:
آره جونه خودت تو الان دل تو دلت نیس منتظری بری امتحانو بدی
خانم........ اومد دنبالمونک ه بریم و امتحان بدیم
اونم نه تو کلاس خودمون تو کلاس یه دیگه!
سیمینو شکوفه یهو غیب شدن
من موندم تا وسایلامو جمع کنم و برم با اونا امتحان بدم
وسایلمو جمع کردم و براه افتادم هنوز از پله ها کاملا پایین نرفته بودم
که شکوفه با همون استرس همیشگی دوان دوان به سمت پله ها اومد
-کجا میری شکوفه؟
- ماشین حاسبمو نیاوردم
- نیا بالا من میارم
-باشه برو از تو کیفم زیپ دوم بیار
خوب شد گفت خودمم ماشین حسابمو برنداشته بودم
با عجله به سمت کلاس خیز بر داشتم
ماشین حساب شکوفه رو برداشتم و ماله خودمم همین طور
به میز سیمین نگاه کردم
نه چک نویساشو بر داشته بود ونه خودکارشو گفتم بزار واسه اونم بردارم نکه من خیلی دوس دوستم !
به هر بدبختی که بود خودمو به کلاسی که امتحان اونجا برگذار میشد رسوندم
شکوفه واسه خودش جا پیدا کرده بود
حالا من کجا بشینم؟
یه صندلی دیدم که دستش کج بود ولی از هیچی بهتر بود حوصله اینکه برم از یه کلاس دیگه یه صندلی بیارم رو نداشتم
صندلی رو ته یه ردیف کنار شکوفه جا دادم
از سیمین خبری نبود
-شکوفه؟
-بله؟
-سیمین کو؟
- نمیدونم نکنه فرار کرده
پقی زدم زیره خنده سیمین و فرار هههههههه ههههههه:84::84::84:
-نه بابا
یهو دیدیم سیمین داره از در ورودی دست تکون میده
هه
مثه اینکه صندلی پیدا نکرده
باید بره دنبالش هیچی بدتر از این نیس
خلاصه برگه های امتحانی رو آوردن و ما شروع کردیم عجب امتحان گندی بود
آخر سر برگمو ازم گرفتن
وقتی از سر جلسه بلند شیدم
شکوفه گفت: من که گند زدم
منم گفتم همچنین
سیمین گفت منم همینطور دوتا برگرو پر کردم ولی چرت و پرت (آره جونه خودت)
خلاصه همه همینو میگفتن دست آخر سرازپا دراز تر به کلاس برگشتیم
سرکلاس ادبیات که زنگ آخر بود شکوفه هی چرت و پرت میگفت
سیمینم گفت: فک کنم تنت به تن 47 کروموزومی خورده:89::89::89::89::89:
این زنگم با سرواگویی های دبیر محترم به پایان رسید
باز مجبور بودیم بریم در مدرسه و ماشینایی که از اونجا به ما خیره نگاه میکنن رو مسخره کنیم
آخه ما جنیفر لوپزای مدرسه ایم( البته با کمی تفاوت):492::498:
خلاصه بعد از کلی مسخره بازی سیمین و شکوفه رفتن منم تا یک ونیم اونجا موندم و سگ لرزه رو تحمل کردم
خلاصه بالاخره پدر محترم اومد و منو از یه روز فوق العاده گند نجات داد:p325::p325::p325:
تا شنبه خدا خودش رحم کنه با امتحان زیست
واویلااااااااااااااااااااااااااااااااا:viki: