نظرسنجی: خوب بود یا نه؟
ترسناک نبود
بد نبود
ترسناک بود
[نمایش نتایج]
زمان بسته شدن نظرسنجی: 04-03-11761235
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 25

#1
دخترخالم می گفت یکی از استادهاشون تو دانشگاه (فکر کنم استاد معارفشون بوده) طریقه ی احضار کردن همزاد رو بهشون گفته بوده که یکسری اعمال خیلی سختی داشته که تا جایی که یادم میاد فکر کنم تا 40 روز چندین چیز مثل گوشت و شکلات و شیر و ... رو نباید بخوری و یکسری اعمال دیگه که چون خودم دلم نمی خواست، ازش دقیق نپرسیدم.

اینارو هم همینطوری گذری بهم گفت... بعد از انجام همه ی این اعمال بعد از 40 روز همزادت رو می بینی که حتی اینم یک شرایط خاصی داره و به راحتی برای هر کسی نمیشه... می گفت مثلآ اگر اولین بار که دیدیش بترسی و وحشت کنی میره و دیگه برنمی گرده. باید قابلیت دیدنش رو داشته باشی.... حتی می تونه در خیلی موارد کمکت کنه.ولی نباید ازش هر چیزی بخوای منظورم چیزیه که مثلآ از نظر اخلاقی درست نباشه یا چیزای دیگه چون ممکنه که بره ... اینو هم یادمه که گفت اگرم ازش بخوای کاری رو نکنه چون ناراحتت میکنه گوش میده...

چون اینو دخترخالم پارسال برام تعریف کرده بود و منم دیگه اصلآ بهش فکر نکردم چیز زیادی یادم نیست ولی اینطور که تو میگی فکر نمی کنم همزادت باشه چون همزاد بیشتر جنبه ی کمک داره ولی اینی که تو میگه بیشتر انگار آزارت میده در ضمن همزاد هر وقت که تو بخوای حاضر میشه نه اینکه خودسر باشه..... راستش این قضیه ی تو شبیهه قضیه ی خواهرمه البته برای اون به این شدت نیست... یه مدتی بود که خواهرم می گفت شب ها که می خوام بخوابم یه صداهایی می شنوم مثلآ یه روز صبح گفت دیشب کسی داشت دعوا می کرد؟

ما بهش گفتیم نه ولی اون می گفت اما من صداشونو میشنیدم... یا گاهی می گفت می خوام بخوابم یه دفعه می شنوم کسی صدام میکنه بیدار میشم می بینم کسی نیست... یا یه بار به من گفت دیشب که داشتم می خوابیدم صدای راه رفتن اومد فکر کردم تو پاشدی بری دستشویی یا آب بخوری ولی بلند شدم دیدم چراغ اتاقت خاموشه و خوابیدی.......... من خوب مطمئنم که خواهرم دروغ نمیگه ولی همیشه بهش می گفتیم حتمآ خواب دیدی یا تو خواب و بیداری بودی شاید دچار توهم شدی ولی می گفت بیدار بودم........

تا اینکه یکی دو هفته پیش که داشته از دانشگاه برمیگشته توی راه تو اتوبوس اتفاقی به یک خانومی برمی خوره که خیلی اهل خدا و قرآن و... بوده و به مرتبه ای رسیده بوده که خیلی چیزارو درک می کرده وقتی خواهرم این جریانو بهش میگه اون تایید میکنه و میگه تو به نحوی باهاشون ارتباط داری...........

پایان

اگه میشه این نظر وسپاس را بدید
اگه بازم خواستید بگید
پاسخ
 سپاس شده توسط √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، فوتبالیست2 ، سانا50 ، کبرا(دشمن افعی خخخخ) ، آمین
آگهی
#2
عجیبه.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 25 1
پاسخ
#3
ترس نداشت باووConfused
پاسخ
#4
ههههههخیلیم خنده دارهBig GrinBig GrinBig Grin
پاسخ
#5
خوب بود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان