امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه عطر شکلات

#1
پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد.

همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد.

او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه ... همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند. او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس کرد جانی دوباره گرفته است.

سپس مجددا دست لرزان خود را به سمت ظرف برد که ناگهان همسرش با قاشق روی دست او زد و گفت: دست نزن، آنها را برای مراسم عزاداری درست کرده ام!
پاسخ
 سپاس شده توسط noosha joon ، marmar2013 ، The Light ، Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، یاسی@_@ ، ♥ترانه♥
آگهی
#2
cryingcryingcryingcryingcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘ 2gнєтєя4єνєя ✘
#3
عجب زن بیشعوریAngrycrying
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان کوتاه عطر شکلات 1


................::::::::::::;LoVe Heart YoU::::::::::::::...............
پاسخ
#4
ExclamationExclamationExclamationExclamationExclamationExclamationExclamationExclamation خیلی مسخره بود
االهی تو بمیری من بمونم            
                                سرقبرت بیام روضه بخونم
االهی سرخک و عریون بگیری     
                                 تب مالت و فشارخون بگیری
ااگر بردی از اینهاجان سالم         
                                  الهی درد بی درمون بگیری
اای دوست ای دوست             
                                   به جهنم که مرا دوست نداری
ااز بهرتوهرگز نکنم گریه وزاری   
                                   اگر روزی بجز من یاربگیری
االهی تب کنی فرداش بمیری       
                                     الهی تب کنی فرداش بمیری245
[img]file:///G:/Untitled-1.jpg[/img]
پاسخ
#5
(05-02-2014، 14:21)Emad_79 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ExclamationExclamationExclamationExclamationExclamationExclamationExclamationExclamation خیلی مسخره بود
خواهش میکنم TongueBig GrinBig Grin
پاسخ
#6
Big Grin دمش گرم!
پاسخ
#7
مخسی (:
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥ترانه♥


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان