ارسالها: 3,187
موضوعها: 184
تاریخ عضویت: Feb 2012
سپاس ها 3349
سپاس شده 7870 بار در 2436 ارسال
حالت من: هیچ کدام
30-06-2012، 17:19
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-08-2015، 19:42، توسط L²evi.)
اولین سوال رو من دارم.
می تونید ثابت کنید که آیادین یهود دینی الهی است یا خیر؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
"دختر و افسر مرزی"
((...زنده باد صلح بین المللی,مرگ بر جنگ افروزان...))
استالین_آخرین سخنرانی سال 1952
عضو گروه تاریخ انجمن
ارسالها: 210
موضوعها: 18
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 375
سپاس شده 488 بار در 163 ارسال
حالت من: هیچ کدام
نیکلا جان البته دین یهود هم یکی از ادیان الهی است اما "
در نگاه اوّل تعریف لغوی و اصطلاحی «یهود» سختیهایی دارد که ارائه تعریفی جامع و مانع از آن را دشوار مینماید. با این حال در تعریف این کلمه میتوان گفت! «یهود» اسمی است که بر اولاد حضرت ابراهیم[1] به خصوص شاخه اسحاقی یعنی فرزندان حضرت اسحاق اطلاق میشود، این افراد که امروزه در سر تا سر جهان پراکنده میباشند.
به دلیل همین انتساب به حضرت اسحاق و ابراهیم ـ علیهما السّلام ـ ، خوانده میشوند؛ امّا از آنجا که علاوه بر نسب خونی و نژادی دارای آیین خاص و کتابهای مقدس میباشند و در مقابل سایر ادیان و مذاهب، پیرو دین مستقلی هستند، دین آنان را هم «یهودیت» مینامند، به تعبیر دیگر از آنجا که آیین یهود بر خلاف سایر ادیان آیینی نژادی بوده و مختص یهودیان میباشد، به همین دلیل نام یهود، هم دلالت بر نژاد فرد منتسب به آن دارد و هم از دین وی خبر میدهد، یعنی هر یهودی باید از نژاد اسحاق باشد و الّا به او یهودی گفته نمیشود. با توجه به این امر تفکیک بین تعریف یهودیت به عنوان یک دین و یهودیت به عنوان اصطلاح نژادی، سخت میباشد و میتوان با اندک مسامحه در تعریف اصطلاحی یهود از این تعبیر استفاده کرد که: «یهودیت آیینی است مختص اولاد بنی اسرائیل».
قرآن کریم برای تفکیک بین نژاد یهودیان و آیین یهودیت از دو اصطلاح «الیهود» و «بنی اسرائیل» استفاده میکند به این صورت که هر گاه میخواهد از اولاد حضرت اسحاق نام ببرد و آنان را از جهت نژادی و قبیلگی مورد اشاره قرار دهد، از نام بنی اسرائیل استفاده میکند[2] و هر گاه میخواهد از این افراد به عنوان پیروان یک آیین نام ببرد از اصطلاح «الیهود» بهره میگیرد.[3] بنابراین در قرآن مشکل اختلاط مباحث نژادی و دینی اولاد حضرت اسحاق وجود ندارد لکن به این نکته باید توجه کرد که آیین یهود از دو دیدگاه میتواند مورد توجه واقع شود.
دیدگاه اول این است که دین یهود یا دینی که بر حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ نازل شده و از سوی پیامبران دیگر تشریح گردیده، دینی آسمانی بود و قبل از نزول دین حضرت عیسی بر همگان واجب بود که از آن تبعیت کنند.
دیدگاه دوم به این منظر توجه دارد که بعد از نزول دین اسلام و تبلیغ آن توسط حضرت محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آیین یهود نمیتوانست پاسخگوی بشر باشد و تحریفهای به وجود آمده آن را بی اعتبار و بی ارزش ساخته بود. بنابراین ما سعی خواهیم کرد آیین یهود موجود را که یهودیان کنونی به آن اعتقاد دارند را از دیدگاه قرآن مورد بررسی قرار دهیم. شاید بتوان ادعا کرد که پیروان هیچ آیینی به اندازه یهودیان مورد خطاب قرآن قرار نگرفته است، با این همه میتوانیم تحقیق خود را محصور در آیاتی کنیم که صراحتاً به نام این قوم اشاره کرده است.
در قرآن کریم حدود هشت بار کلمه «الیهود»، ذکر شده است و همچنین سه بار نیز از کلمه «هوداً» استفاده شده، امّا پرشمارترین کلمه، نام «بنی اسرائیل» میباشد که حدوداً چهل و یک بار در قرآن آمده است. این موارد غیر از اشارههایی است که قرآن نسبت به حضرت موسی، یوشع، جالوت، داود، سلیمان و سایر پیامبران بنی اسرائیل دارد و هم چنین غیر از مواردی است که به کتابهای مقدس یهود و احبار و بزرگان این قوم اشاره میکند.
از جمع بندی اشارهها و تصریحات قرآن میتوان نتیجه گرفت که خداوند به قوم بنی اسرائیل دین و آیینی فرستاده بود که در آن احکام الهی بیان شده بود، ولی بنی اسرائیل به همه آن عمل نکرده آن را تحریف کردند.[4] این آیین و دین تحریف شده در آیات متعددی مورد اشاره قرار گرفته و تحریفات آن بیان شده است. در لا به لای این تبیینها برخی از ویژگیهای بنی اسرائیل و پیروان آیین یهود نیز بیان شده است که در ذیل به چند مورد اشاره میشود:
1. برتر دانستن آیین یهود: قرآن میفرماید: «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند ... خداوند روز قیامت دربارة آنچه در آن اختلاف داشتند داوری میکند.»[5]
این آیه به وضوح نشان میدهد که یهودیان آیین خود را برترین آیین دانسته و ادیان بعد از خود را قبول نمیکردند. البته این امر در میان مسیحیان نیز رواج داشت. چنان که قرآن در جای دیگر میفرماید: «آنها گفتند: هیچ کس جز یهود و نصاری هرگز داخل بهشت نخواهند شد، این آرزوی آنها است. بگو: اگر راست میگویید دلیل خود را بیاورید»
2. اعتقاد به تفویض: قرآن میفرماید که یهودیان گمان میکنند خداوند مجبور است و تمام کارها را به مخلوقات تفویض کرده است و این پنداری غلط است، به همین دلیل در سورة مائده میفرماید: «و یهود گفتند: دست خدا بسته است، دستهایشان بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند. بلکه دستان خدا گشاده است، هر گونه بخواهد میبخشد ...»[6]
3. فتنه انگیزی و فساد در زمین: قرآن یهودیان را فتنهانگیز معرفی کرده میفرماید: «... هر زمان آتش جنگی افروختند خداوند آن را خاموش ساخت و برای فساد در زمین تلاش میکنند و خداوند مفسدان را دوست ندارد.»[7]
4. دشمنی با مسلمانان: از دیگر ویژگیهای یهودیان دشمنی آنان با مسلمانان است، قرآن کریم در این مورد میفرماید: «به طور مسلم دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت ...»[8]
5. مخالفت با توحید: یهودیان جزو اولین گروههایی بودند که توحید را به شرک آلوده کردند و معتقد شدند «عُزیر» پسر خداوند است. قرآن در توضیح این باور آنان میفرماید: «یهود گفتند: عُزیر پسر خدا است و نصاری گفتند: مسیح پسر خدا است این سخنی است که با زبان خود میگویند که همانند کافران پیشین است. خدا آنان را بکشد چگونه از حق انحراف مییابند.»[9]
6. پیمانشکنی و مخالفت با احکام الهی: از دیگر خصوصیات قوم یهود عمل نکردن به اوامر و احکام الهی است قرآن در این مورد میفرماید: «و به یاد آورید زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید و به مردم نیک بگوئید و نماز به پا دارید و زکات بدهید، پس همه شما جز عده کمی سرپیچی کردید و (از وفای به پیمان خود) رویگردان شدید.»[10] و در آیه دیگری نیز میفرماید: «... و رسولان ما دلایل روشنی برای بنی اسرائیل آوردند، امّا بسیاری از آنها پس از آن در روی زمین تعدی و اسراف کردند.»[11]
البته این ویژگیها تنها گوشهای از خصوصیات قوم یهود است و قرآن کریم به ویژگیهای بسیاری اشاره دارد که تفاسیر به آنها پرداختهاند، در اینجا میتوانیم چنین نتیجهگیری کنیم که از دیدگاه قرآن، خداوند به قوم یهود نعمتهای فراوانی اعطاء کرده بود،[12] لکن آنان به جای سپاسگذاری طغیان کرده، پیمانشکنی نموده و به فتنهانگیزی و فساد روی آوردند و با پیامبران الهی مخالفت کرده، دین اسلام را که آخرین و کاملترین دین بود قبول نکردند.
از دیدگاه قرآن آیین یهود، دینی الهی بود كه توسط حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ به مردم ابلاغ شد و بعد از آن حضرت، توسط پیامبران بعدی بنی اسرائیل استمرار یافت چنان كه قرآن می فرماید: «ما بنی اسرائیل را كتاب و حكومت و نبوت بخشیدیم و از روزی هایی پاكیزه به آنها عطا كردیم...»[1] و در مورد كتاب دینی آنها می فرماید: «ما تورات را نازل كردیم در حالی كه در آن هدایت و نور بود و پیامبران كه در برابر فرمان خدا تسلیم بودند با آن برای یهود حكم می كردند...»[2]
اما یهود به جای استفاده از نعمت های الهی و تلاش برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت، عصیان كرده و نعمت های خداوند را نادیده گرفته و برای رسیدن به مقاصد كم ارزش دنیوی و هواهای نفسانی، دین حضرت موسی را تحریف كردند. قرآن كریم این عصیان گری قوم یهود را چنین توضیح می دهد كه: «ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و رسولانی به سوی آنها فرستادیم، (ولی) هر زمان پیامبری حكمی برخلاف هوس ها و دلخواه آنها می آورد، عدّهای را تكذیب می كردند و عدّهای را می كشتند».[3] یهود به گفتارهایی هم چون گفتار مشركان دچار شده، دین توحیدی حضرت موسی را تبدیل به آیین شرك آلود می ساختند چنان كه قرآن می فرماید: «یهود گفتند عزیر پسر خداست و نصاری گفتند مسیح پسر خداست، این سخنی است كه با زبان خود می گویند كه همانند گفتار كافران پیشین است خدا آنان را بكشد، چگونه از حق انحراف می یابند. آنها دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند...»[4]
این گونه تغییر و تحریف دین توحیدی به آیین شرك آلود كه همراه با قتل پیامبران بود، تا زمان بعثت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ادامه داشت و به همین دلیل است كه خداوند قوم یهود را قومی ظالم (انعام/146) ستم گر (نحل/118) عصیان گر (مائده/79) فسادگر (اسراء/4) و... معرفی می كند كه همیشه به دنبال عصیان و فساد هستند.
در مورد سیر روابط اسلام و یهود باید گفت: به هنگام بعثت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مكه یهودیان حضوری فعال در جزیرة العرب و به خصوص شهر یثرب (مدینه) و اطراف آن داشتند و خود را از منتظران ظهور پیامبری جدید در حجاز معرفی می كردند، ولی به هنگام مهاجرت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مدینه كه همراه با مسلمان شدن گروهی از اعراب مدینه بود، آنان از پیوستن به جرگة مسلمانان خودداری كردند، اما پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بعد از ورود به مدینه در همان سال اول هجرت عهدنامه ای با یهود منعقد كرد كه بر اساس آن مسلمانان و یهودیان مانند یك ملت در مدینه زندگی كرده و در انجام مراسم دینی خود آزاد باشند و به هنگام حمله دشمن به شهر مدینه به یاری همدیگر از شهر دفاع كنند و...[5]
یهودیان كه در ظاهر متعهد به این پیمان بودند، بعد از جنگ بدر متوجه قدرت واقعی مسلمانان شده و آغاز به عهدشكنی و اذیت و آزار مسلمانان كردند. اولین جرقه های این ناسازگاری توسط یهودیان مدینه به نام یهودیان بنی قینقاع آغاز شد. پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ سعی نمود تا آنان را با نصیحت از مخالفت با مسلمانان باز دارد ولی آنان در جواب گفتند: «ای محمد! چنان گمان می بری كه ما هم چون قریش خواهیم بود از این كه با مردمی ناآزموده جنگ كردی و پیروز گشتی مغرور شده ای، به خدا قسم: اگر ما با تو جنگ كردیم، خواهی فهمید كه مرد میدان مائیم نه دیگران»[6] اما به هنگام جنگ شكست خورده و مجبور به ترك میدنه شدند.
بعد از غزوه بنی قینقاع یهودیان مدتی خاموش بودند تا این كه مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند و یهودیان بنی نضیر كه پنهانی با مشركان ارتباط داشتند گمان كردند، می توانند به رویارویی با مسلمانان بپردازند، ولی در جنگ با مسلمانان شكست خوردند.[7] این شكست هم دیگر قبایل یهود را بر سر عقل نیاورد و طایقه بنی قریظه یهود را به فكر اتحاد با مشكران در جنگ خندق انداخت، آنان می خواستند از درون شهر مدینه به مسلمانان ضربه بزنند ولی تاكتیك جنگی مسلمانان هم یهودیان بنی قریظه را در درون شهر مدینه و هم مشركان مكه را كه در اطراف مدینه و بیرون خندق موضع گرفته بودند ناكام گذاشت و بعد از فرار مشركان، مسلمانان به محاصره قلعه بنی قریظه پرداخته و آنان را مجبور به پذیرش حَكَم كردند و طبق نظر حكم قرار بر این شد كه مردان یهودی بنی قریظه كشته شود و زنان و كودكان و اموالشان بین مسلمانان تقسیم شود.[8] بدین ترتیب یهودیان برای سومین بار نتیجه عهدشكنی و خیانت خود را دیدند و تقریباً تمام مراكز قدرت خود در مدینه را از دست دادند. با این همه در منطقه ای نزدیك به مدینه شهركی یهودی نشین به نام خیبر وجود داشت كه مركز اصلی یهود حجاز به شمار می آمد، آنان با تكیه بر قلعه های هفت گانه و مستحكم خود از سرنوشت یهودیان مدینه درس عبرت نگرفته و سر هر فرصت به دنبال شكست مسلمانان و ضربه زدن به حكومت نوپای اسلامی بودند، به همین دلیل پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بعد از صلح حدیبیه قلعه های خیبر را به محاصره گرفت و بعد از مدتی محاصره و جنگ، آنجا را نیز فتح نمود[9] و به طور كلی قدرت یهودیان را در هم شكست و دیگر مركز ثقل و قدرتی برای آنان در حجاز و شبه جزیره عربستان باقی نگذاشت.
هر چند از دیدگاه قرآن یهودیان و مشركان دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان هستند.[10] با این همه بین مشركان و یهودیان یك فرق وجود داشت، چرا كه در سورة توبه خداوند می فرماید: «وقتی ماه های حرام پایان یافت، مشركان را هر جا یافتید، به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره كنید و در هر كمین گاه بر سر راه آنها بنشینید، هرگاه توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند آنها را رها سازید.»[11] اما اهل كتاب كه یهودیان نیز جزو آنها بودند محكوم به قتل نبودند ودر صورت پرداخت جزیه می توانستند به حیات خود ادامه دهند و مجبور به قبول دین اسلام نبودند.[12] به همین دلیل بود كه بعد از جنگ خیبر، دیگر جنگی بین مسلمانان و یهودیان صورت نگرفت و آنان به عنوان اهل كتاب در كنار مسلمانان به زندگی خود ادامه دادند. تنها در زمان عمر بن خطاب یهودیانی كه در منطقه خیبر با پرداخت جزیه باقی مانده بودند، شخصی به نام «مظهر بن رافع حارثی» را به قتل رسانیدند، همین عمل باعث شد تا عمر دستور به اخراج یهودیان از منطقه خیبر و سایر نقاط شبه جزیره را داد و ادعا نمود كه از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیده است كه در جزیرة العرب دو دین جمع نمیشود.[13] بعد از واقعه فوق گزارشی دال بر حضور و زندگی یهودیان در جزیرة العرب به دست نرسیده است، هر چند گزارش های متعددی از حضور آنان در منطقه شام، عراق و سایر ممالك اسلامی وجود دارد و نشان می دهد كه آنان به انحاء گوناگون در تضعیف مسلمانان كوشیده اند و با نفوذ در دستگاه خلفای سه گانه و خلفای بنی امیه، اقدام به تحریف فرهنگی جامعة اسلامی كرده اند. افرادی چون كعب الاحبار و تمیم داری كه اصالتاً یهودی بودند و به ظاهر اسلام پذیرفته بودند، در استحكام بخشیدن به پایه های حكومت خلفا كوشش های زیادی كرده و با جعل حدیث و تأویل آیات قرآن، ضربه های بزرگ فرهنگی و اعتقادی بر مسلمانان وارد كرده و موجب فرقه گرایی در بین مسلمانان شدند و زمینه به وجود آمدن فرقه های مختلف اهل سنت را به وجود آوردند كه همگی ریشه در فرهنگی داشت كه توسط یهودیان به ظاهر مسلمانان و با حمایت خلفاء ساخته و پرداخته شده بود.[14]
در نهایت باید گفت كه یهودیان با آن كه در آغاز حكومت اسلامی به مخالفت و جنگ با مسلمین پرداختند، ولی در همان دوره پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ قلع و قمع شده و قدرت رویارویی با مسلمانان را از دست دادند و در زمان عمر بن خطاب به كلی از جزیرة العرب اخراج شدند، ولی چون اهل كتاب بودند در زمان خلفای سه گانه و حكومت بنی امیه با پرداخت جزیه به حضور خود در برخی شهرها و روستاهای ممالك اسلامی ادامه دادند و به جای رودررویی نظامی به تقابل سیاسی و فرهنگی اقدام كردند و با قبول ظاهری اسلام ضربه های جبران ناپذیری بر فرهنگ اسلامی وارد كردند و اگر نبود حضور اهلبیت و اصحاب گرامی آنان كه برخی چون ابوذر غفاری، خود را بر سر راه مبارزه با افرادی چون كعب الاحبار یهودی و حامی او گذاشت می توانستند اسلام را نیز هم چون آیین یهود تحریف كنند ولی با حضور امامان بزگوار و شیعیان شان نتوانستند به هدف خود برسند.
ارسالها: 3,187
موضوعها: 184
تاریخ عضویت: Feb 2012
سپاس ها 3349
سپاس شده 7870 بار در 2436 ارسال
حالت من: هیچ کدام
پس دیگر چرا باید انسان هایی از این دین شرک آمیز پیروی کنند؟آیا وظیفه نیست که همکاری کرد که پیروان آنها از زیر این دین شرک آمیز بیرون بیایند؟آیا نباید به یهود ستیزی متوسل شد؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
"دختر و افسر مرزی"
((...زنده باد صلح بین المللی,مرگ بر جنگ افروزان...))
استالین_آخرین سخنرانی سال 1952
عضو گروه تاریخ انجمن