17-12-2013، 20:06
چند سال پیش که پدرو مادرم توی سالمندان بودن می خواستم برم دیدنشون مادرم الزایمر داشت ولی بازم عاشقه شربت توتفرنگی بود وقتی رفتم دیدنش دو باردستمو فشار داد که یعنی دوست دارم منم یه بار دستش رو فشار دادم که یعنی منم مردی تخم یه عقاب رو توی لونه ی مرغ گذاشت عقاب بیروناز تخم اومد ولی مثل یه جوجه بود اون یه عقاب تو اسمون دید ازش ترسید وپناه گرفت اون جوجه مرد چون فکر می کرد یه جوجه اس تو پاراالمپیک دختری افتاد همه برگشتن بازو در بازو اندا ختن وباهم خط پایان رو رد کردن