بياين اعترافکنيم که همه مون تو يه برهه از زندگيمون به بازي "قايم باشک ميگفتيم"قايم
موشک
اعتراف میکنم وقتی میرم گلاب به روتون دستشویی تازه یادم میاد نفس عمیق بکشم (
فقط من به این بدبختی مبتلام یا شما هم مثِ منین؟)
آقــا مناعتراف میکنم هنوز مثل بچگیا وقتی میخوام هویج بخورم اول دورشو میخورم ،مغزشو در میارم بعد با کیف اونو میخورم مثل یه خرگوش واقعی ^-^
نگو که تو اینطورینیستی
]اعتراف میکنمکه هر وقت یه اهنگ جدید میاد به بازار که من دوسش دارم انقدر گوش میدم بش تا ازش بدم بیاد
[
اعتراف میکنماولین شکست عشقیمو زمانی خوردم که در فریزر رو باز کردم و قالب بستنی شکلاتیو دیدم و خر کیف شدم
]ولی وقتی بازشکردم توش پیاز سرخ کرده فریز شده بود:|
:|
:|
[
اعتراف میکنمراهنمایی که بودم هر سوالی که از اجتماعی بلد نبودم مینوشتم هرج و مرج
لامصب همیشه همنمره ی کاملو از اون سوال میگرفتم
اعتراف میکنمیکی از بزرگترین دغدغه های زندگیم اینکه وقتی میرم حموم شیر آب رو باز میکنم, کجای حموم قایم بشم تا آب سردی که اول میاد به بدنم نخوره؟ . . مسئولین لطفا رسیدگی کنن دارم دیوونه میشم
اعتراف ميکنماگه روزي بفهمم کسي دوسم داشته وبهم نگفته
.
.
.
همچي ميزنمش کبره سينه قبرستون خب کصافط من اينجا دارم از تنهايي ميميرم بعد تو چيزي نميگي
اعترافميكنم تو خونمون 7تا گوشي موبايل داريم ، ولي اگه همشونو بفروشيم ، با پولشون گوشي درست و حسابي نميشه خريد
اعتراف میکنم فقط تو یه جایی مثل ایرانه که وقتی میخوایاز خیابون یه طرفه رد باید دو طرفو نگاه کنی
.
اعتراف می کنم که 5 سال بود ندیده بودم کسی بره جلو آیینه و پشت موهاش رو با شونه مرتب کنه
آخه اینهم اتاقیه ما داریم
عترافمی کنم سوم ابتدایی که بودم دفترمونو معلم تاریخ میزد منم تاریخهارو شکل گل و گیاه تبدیلش می کردم و فرداش همون مشق دیشبو نشون میدادم
]تااینکه یروز معلممون گفت تاریخ های من کوووووووووو و اینجوری گودزیلا بودنم مشخص شد
اعتراف میکنم در دوران ابتدایی آدم تو اوج استعداد بازیگریهخودشه! لامصب جوری خودمونو میزدیم به مریضی واسه نرفتن به مدرسه، مامانامون که هیچ خودمونم فک میکردیم واقعا مریضیم...یه همچین
.
]من بچهکه بودم گلاب به روتون وقتی که از دست به آب برمیگشتم دمپایی هارو میذاشتم اووووووووونور دست به آب بعد خودم تحت یک پرش انتحاری(انتهاری-انطهاری-انطحاری)به سمت در دست به آب میپریدم بیرونتازهاین که چیزی نیس وقتی میومدم بیرون شلنگ آبو میگرفتم رو دمپایی ها خیسشون می کردم]بعله یههمچین کودک بد جنسی بودم من
]اعترافمیکنم یه بار دو رقم اخر شماره ی داداشمو اشتباه به دوستش دادم طرف دختر در اومد ...2 اسفند عروسیشونه
]اعترافمیکنم یکی از دغدغه های بچگیم این بود که میرفتم دستشویی
]نمیدونستمکدوم طرفی باید بشینم
شمامیدونستین عایا؟؟؟
موشک
اعتراف میکنم وقتی میرم گلاب به روتون دستشویی تازه یادم میاد نفس عمیق بکشم (
فقط من به این بدبختی مبتلام یا شما هم مثِ منین؟)
آقــا مناعتراف میکنم هنوز مثل بچگیا وقتی میخوام هویج بخورم اول دورشو میخورم ،مغزشو در میارم بعد با کیف اونو میخورم مثل یه خرگوش واقعی ^-^
نگو که تو اینطورینیستی
]اعتراف میکنمکه هر وقت یه اهنگ جدید میاد به بازار که من دوسش دارم انقدر گوش میدم بش تا ازش بدم بیاد
[
اعتراف میکنماولین شکست عشقیمو زمانی خوردم که در فریزر رو باز کردم و قالب بستنی شکلاتیو دیدم و خر کیف شدم
]ولی وقتی بازشکردم توش پیاز سرخ کرده فریز شده بود:|
:|
:|
[
اعتراف میکنمراهنمایی که بودم هر سوالی که از اجتماعی بلد نبودم مینوشتم هرج و مرج
لامصب همیشه همنمره ی کاملو از اون سوال میگرفتم
اعتراف میکنمیکی از بزرگترین دغدغه های زندگیم اینکه وقتی میرم حموم شیر آب رو باز میکنم, کجای حموم قایم بشم تا آب سردی که اول میاد به بدنم نخوره؟ . . مسئولین لطفا رسیدگی کنن دارم دیوونه میشم
اعتراف ميکنماگه روزي بفهمم کسي دوسم داشته وبهم نگفته
.
.
.
همچي ميزنمش کبره سينه قبرستون خب کصافط من اينجا دارم از تنهايي ميميرم بعد تو چيزي نميگي
اعترافميكنم تو خونمون 7تا گوشي موبايل داريم ، ولي اگه همشونو بفروشيم ، با پولشون گوشي درست و حسابي نميشه خريد
اعتراف میکنم فقط تو یه جایی مثل ایرانه که وقتی میخوایاز خیابون یه طرفه رد باید دو طرفو نگاه کنی
.
اعتراف می کنم که 5 سال بود ندیده بودم کسی بره جلو آیینه و پشت موهاش رو با شونه مرتب کنه
آخه اینهم اتاقیه ما داریم
عترافمی کنم سوم ابتدایی که بودم دفترمونو معلم تاریخ میزد منم تاریخهارو شکل گل و گیاه تبدیلش می کردم و فرداش همون مشق دیشبو نشون میدادم
]تااینکه یروز معلممون گفت تاریخ های من کوووووووووو و اینجوری گودزیلا بودنم مشخص شد
اعتراف میکنم در دوران ابتدایی آدم تو اوج استعداد بازیگریهخودشه! لامصب جوری خودمونو میزدیم به مریضی واسه نرفتن به مدرسه، مامانامون که هیچ خودمونم فک میکردیم واقعا مریضیم...یه همچین
.
]من بچهکه بودم گلاب به روتون وقتی که از دست به آب برمیگشتم دمپایی هارو میذاشتم اووووووووونور دست به آب بعد خودم تحت یک پرش انتحاری(انتهاری-انطهاری-انطحاری)به سمت در دست به آب میپریدم بیرونتازهاین که چیزی نیس وقتی میومدم بیرون شلنگ آبو میگرفتم رو دمپایی ها خیسشون می کردم]بعله یههمچین کودک بد جنسی بودم من
]اعترافمیکنم یه بار دو رقم اخر شماره ی داداشمو اشتباه به دوستش دادم طرف دختر در اومد ...2 اسفند عروسیشونه
]اعترافمیکنم یکی از دغدغه های بچگیم این بود که میرفتم دستشویی
]نمیدونستمکدوم طرفی باید بشینم
شمامیدونستین عایا؟؟؟