31-10-2013، 12:11
شبی پسری نزد مادرش که در اشپزخانه درحال پختن شام بود رفت و یک برگه کاغذ به او داد.مادر دستهایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را باصدای بلند خواند.پسرش با خط بچه گانه نوشته بود:
صورت حساب:
کوتاه کردن چمن باغچه:5دلار
مرتب کردن اتاق خوابم:1دلار
مراقبت از برادر کوچکم:3دلار
بیرون بردن سطل زباله:2دلار
نمره ی ریاضی خوبی که امروز گرفتم:6دلار
جمع بدهی شما به من:17دلار
مادر لحظه ای به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد.سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورت فرزندش،این عبارت را نوشت:
بابت سختی9ماه بارداری که در وجودم رشد کردی:هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و دعا کردم:هیچ
برای تمام زحماتی که در این سال ها کشیدم تا تو بزرگ شوی:هیچ
بابت غذا،نظافت تو و اسباب بازیهایت:هیچ
و اگر همه این ها را جمع بزنی،خواهی دید که هزینه عشق به تو هیچ است.وقتی که پسر ان چه را که مادرش نوشته بود خواند،چشمانش پراز اشک شد و درحالی که به چشمان مادرش نگاه میکرد،گفت"مامان دوستت دارم"ان گاه قلم را برداشت و زیر صورت حساب نوشت:قبلا به طور کامل پرداخت شده!
پس من همیشه به مادرم بدهکار خواهم ماند.
.
.
.
.
.
.
.
.
.سپاس یادتون نره
صورت حساب:
کوتاه کردن چمن باغچه:5دلار
مرتب کردن اتاق خوابم:1دلار
مراقبت از برادر کوچکم:3دلار
بیرون بردن سطل زباله:2دلار
نمره ی ریاضی خوبی که امروز گرفتم:6دلار
جمع بدهی شما به من:17دلار
مادر لحظه ای به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد.سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورت فرزندش،این عبارت را نوشت:
بابت سختی9ماه بارداری که در وجودم رشد کردی:هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و دعا کردم:هیچ
برای تمام زحماتی که در این سال ها کشیدم تا تو بزرگ شوی:هیچ
بابت غذا،نظافت تو و اسباب بازیهایت:هیچ
و اگر همه این ها را جمع بزنی،خواهی دید که هزینه عشق به تو هیچ است.وقتی که پسر ان چه را که مادرش نوشته بود خواند،چشمانش پراز اشک شد و درحالی که به چشمان مادرش نگاه میکرد،گفت"مامان دوستت دارم"ان گاه قلم را برداشت و زیر صورت حساب نوشت:قبلا به طور کامل پرداخت شده!
پس من همیشه به مادرم بدهکار خواهم ماند.
.
.
.
.
.
.
.
.
.سپاس یادتون نره