ارسالها: 189
موضوعها: 137
تاریخ عضویت: Sep 2011
سپاس ها 988
سپاس شده 4327 بار در 348 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دستشویی پارک !! (طنز)
رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:
سلام حالت خوبه؟
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:
حالم خیلی خیلی توپه.
بعدش اون آقاهه پرسید:
خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟
با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛
اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...
وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:
من میتونم بیام طرفای تو؟
آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:
نه، الآن یه کم سرم شلوغه!
یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:
ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!
اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام و عشق میگذاشتم،
اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع میکردم،
اگر معمار بودم قصری از عشق میساختم،
اگر سارق بودم فقط عشق را میدزدیدم،
اگر بیمار بودم فقط شربت عشق مینوشیدم،
اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام میدادم،
اگر خلبان بودم در آسمان عشق پرواز میکردم،
اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها میگفتم با عشق نرمش کنید،
اگر خواننده بودم فقط از عشق میخواندم،
و اگر...
ارسالها: 29
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 105
سپاس شده 53 بار در 24 ارسال
حالت من: هیچ کدام
خيلييييييييييييييييييييييييييييي قشششششنگ بووووود:bighug::bighug::bighug::bighug:
دلمان كه ميگيرد حقمان است !!!!
تاوان لحظه هايي است كه دل مي بنديم:301::301:
ارسالها: 181
موضوعها: 106
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 233
سپاس شده 1129 بار در 228 ارسال
حالت من: هیچ کدام
13-06-2012، 22:50
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-06-2012، 0:30، توسط miryam.)
اگه خاطراتی که رو در و دیوار دستشویی هست رو بخونی فکر میکنی دفتر خاطرات شیرین وفرهاده
اهای ادمایی ک یکی دوستون داره ب جهنم مارو همه دوست دارن
بعلللله