17-10-2013، 7:17
سلام دوستان من این داستانو ، توی روزنامه خوندم و واقعی ببینین که گرگ چقدر عقل داره نتیجه ای که میگیریدو بگید. من این خبرو به داستان تبدیل کردم.
یکی بود یکی نبود . در یک روستاکه که مردمانشم مهربان بودنند یک دختر کوچولو هم بود آن دخترک 4 ساله بود دخترک یک روز درحال بازی کردن بود که میرود پیش مادرش میگوید(گرسنه ام هست. )) مادر به خانه میرود تا یک رقمه درست کند و به دخترک بدهد در آن موقع یک گرگ می آید تا بیاید دخترک را بگیر که بخورد مردمان آن روستا با آن را میبینند و با چوب و هرچی که دستشون آمد گرگ را میزنند 1 سال بعد دخترک میخواست با مادرش به مهد کودک بروند تا دخترک را ثبت نام کنند مادر یادش رفت که یکی از وسایلش را بردارد به دخترک میگوید(همین جا بمان.))مادر به خانه بر میگردد در همان موقع آن گرگ 1 سال پیش برای انتقام دخترک را از گردن میگیرد و با خود به جنگل میبرد مادر وقتی با خبر شد به مردمان روستا گفت تصمیم گرفتند که با هم به جنگل بروند و دنبال دخترک بگردند ولی انگار دیر شده بود گرگ دخترک را کشته بود اما فکر نکنید خورده است نه او برای انتقام دخترک را کشت.
یکی بود یکی نبود . در یک روستاکه که مردمانشم مهربان بودنند یک دختر کوچولو هم بود آن دخترک 4 ساله بود دخترک یک روز درحال بازی کردن بود که میرود پیش مادرش میگوید(گرسنه ام هست. )) مادر به خانه میرود تا یک رقمه درست کند و به دخترک بدهد در آن موقع یک گرگ می آید تا بیاید دخترک را بگیر که بخورد مردمان آن روستا با آن را میبینند و با چوب و هرچی که دستشون آمد گرگ را میزنند 1 سال بعد دخترک میخواست با مادرش به مهد کودک بروند تا دخترک را ثبت نام کنند مادر یادش رفت که یکی از وسایلش را بردارد به دخترک میگوید(همین جا بمان.))مادر به خانه بر میگردد در همان موقع آن گرگ 1 سال پیش برای انتقام دخترک را از گردن میگیرد و با خود به جنگل میبرد مادر وقتی با خبر شد به مردمان روستا گفت تصمیم گرفتند که با هم به جنگل بروند و دنبال دخترک بگردند ولی انگار دیر شده بود گرگ دخترک را کشته بود اما فکر نکنید خورده است نه او برای انتقام دخترک را کشت.