امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 2.75
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ملاقات باخدا

#1
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در، پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:

« امیلی عزیز ،
عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم.
با عشق، خدا»


امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: « من، که چیزی برای پذیرایی ندارم! » پس نگاهی به کیف پولش انداخت. او فقط 5 دلار و 40 سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید. وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقیری را دید که از سرما می لرزیدند. مرد فقیر به امیلی گفت: « خانم، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. آیا امکان دارد به ما کمکی کنید؟ »

امیلی جواب داد:« متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها را هم برای مهمانم خریده ام.

مرد گفت:« بسیار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روی شانه همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.

همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند، امیلی درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: « آقا، خانم، خواهش می کنم صبر کنید. » وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روی شانه های زن انداخت.

مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی امیلی به خانه رسید، یک لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز می کرد، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد :

« امیلی عزیز،

از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم،

با عشق، خدا »
عضو گروه تاریخ انجمن
پاسخ
 سپاس شده توسط خانوم گل ، Hamidreza jefri HHH ، MoOn Girl ، ♥گل یخ ♥ ، an idiot ، *mehrzad*
آگهی
#2
من اینو خونده بودم اما اسم دختره ساراببود.
خیلی خوشگله.
ممنون.
دوسال وهشت ماهه که کنارهمیم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط فلانی
#3
خيلي قشنگ بود.مرسي
خدايا راهي نميبينم...آينده پنهان است...اما مهم نيست...همين كافي است كه راه را تو ميبيني ومن تورا...
پاسخ
 سپاس شده توسط فلانی
#4
واقعا ارزش خوندنشو داشت!ممنون فلانی!Smile
ملاقات باخدا 1
پاسخ
 سپاس شده توسط فلانی
#5
خیییییییییییییییییییییلی ناز بود
واقعا مرسی
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  چت کردن باخدا
  آخرین ملاقات شهید كاظمی و رهبر انقلاب
  مناجات باخدا
  گفت وشنوی باخدا...

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان