نظرسنجی: در نظر سنجی شرکت کنید
ادا مه بدم و دوباره قرار بدهم
نمی خواد همین خوبه!
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عقاید دینی ایرانیان قبل از دوره ساسانیان

#1
دین در ایران پیش از زرتشت
مطالعه در دین ایران پیش از زرتشت به آریایی های اولیه، بازمی گردد.آریاها در روزگار ودائی، دارای باورهای ساده ای بودند. آنها بیشتر پدیده های طبیعت چون: خورشید، ماه، ستارگان، آسمان و سپیده دمان را می پرستیدند و برای آنها قربانی می کردند، موجودات سودمند و نورانی را دئوه ها یعنی آخشیج های درخشنده می نامیدند و خدایان بزرگشان اینان بودند. ایندرا (خداوند تندرو جنگ)، وارونا (خداوند آسمان پر ستاره)، میترا (خداوند خورشید) و آگنی (خداوند آتش) در عصر ودائی جمعیت آریاها رو به گسترش رفت و به تیره های و دسته های چندی بخش گردید. در این میان دو دستة مهمتری که به آریاهای ایرانی و آریاهای هندی نامبردار و از سایر گروهها بزرگتر بودند، از یکدیگر جدا شدند. افراد نخستین راه باختر و سرزمین فلات ایران در پیش گرفتند و اعضای گروه دوم به جنوب رود سند کوچ کرده وبه اعتبار زیستگاه خود سند (هندی) خوانده شدند.

متخصصان اجرای آداب و رسوم مذهبی
هر چند که روش مذهب و پرستش آریایی ها مبتنی بود بر بزرگ داشت و جنبه خدابخشی به عناصر طبیعی، اما به طور کلی در مورد مراسم مذهبی و آیینی وامور طبیعی وفوق طبیعی دارای تشکیلات وروش های ویژه ای نبودند. در آغاز به معنی خاص کاهن وروحانی وجود نداشت و رئیس خانواده مراسم مذهبی را انجام می داد. اما سرانجام با پیشرفت زمان وگرد آمدن گروههای کوچک وبزرگ، و پیچیدگی نسبی مراسم و مذهبی، ایجاب شد تا متخصصانی در این مورد پیدا شوند و لذا به وجود آمدند. در ابتدا هر خانواده ای به اجیر کردن یکی از این متخصصان بسنده می کرد و اینها مردمانی بودند که از مقامی اجتماعی چنانکه بعدها رایج شد برخوردار نبودند بلکه در خانواده ها هم چون یک خدمت کاری به شمار بودند که مأمور رسیدگی و مراقبت در اجرای آداب و رسوم مذهبی بود. این چنین روشی به موجب اسطوره هایی که در مورد زندگی زرتشت به زبان پهلوی برای ما باقی مانده است، قابل مطالعه می باشد. در این اسطوره ها می خوانیم که هر گاه خانواده ها نیازی به انجام مراسم آیینی، یا قربانی و مراسم نثاریا دارد ودرمان و مشورت داشتند، از این گونه کاردان ها که کرپن Karapan نامیده می شدند، دعوت می کردند تا به خانه آنان آمده و کارشان را انجام دهند.

پرستش ایزدان نورانی
پرستندگان در آغاز یک گروه از موجودات فوق طبیعی را به نام ایزدان نورانی پرستش می کردند در زمانهای اولیه این عناصر به هیچ وجه صورت و شکل مشخصی نداشتند و شاید پرتوهایی بودند بسیار محو و در هم از تأثرات درونی آدمی که به وسیلة انگیزش رویدادهای خارجی ایجاد می شد. اما اندکی نگذشت که اندیشة خیال پرداز و فعال آدمی برای روشن نمودن وضع این عناصر مبهم به فعالیت پرداخت واین ایزدان نورانی به زودی به وسیلة قیاس به نفس انسانها، به صورت شخصیت هایی در آمدند انسان منش، با احساسات، نیازمندی ها و تمایلات آدمیان.در رأس این خدایان، یک پروردگار بزرگ در آسمان قرارداشت وشاید در آغاز میان شعبه هایی از آریاییان، الهه مادر، یا زمین وجود نداشته است، وجای او را همان خداوند بزرگ یا مظهر آسمان پر می کرده است. این افراد یا ایزدان نورانی به ترتیب از دو جنس مخالف، یعنی مذکر و مونث بودند و با روابط زناشویی وبار آوری به هم مرتبط می شدند. اما این روابط موجب آن نمی شد که هر زوج وزوجه ای به کار واحدی بپردازد بلکه هر یک از این ازواج به کارهای ویژه خود می پرداختند، واین انعکاسی بود از روابط عادی زناشویی میان آریایی ها. در میان ایزدان نورانی که از آنان یاد شد، تنها پدر آسمان بود که تشخیص و وضع مبهمی نداشت. اما بقیه ایزدان نورانی چنان مبهم و نامشخص بودند که آریایی ها در هر سرزمینی که به عنوان فاتح ویا مهاجم وارد می شدند، خدایان بومی به راحتی در قالب این ایزدان نورانی مقامی یافته واین عناصر مبهم تشخیص می یافتند.

اعتقاد به سرنوشت یا تقدیر در میان آریاییان
در میان آریاییان اعتقاد به سرنوشت یا تقدیر وجود داشت وآن را به نیرویی مافوق انسان وخدا نسبت می دادند. این سرنوشت آن چنان بود که چون روش متدینان امروزی با دعا و نذر و قربانی تغییر پیدا نمی کرد و حتی سحر و جادو نیز قادر نبود تا راه سرنوشت را از مرحله ای که بایستی بپیماید بگرداند. اما این تقدیر و سرنوشت گرایی آریایی به زودی در مناطقی که آریایی ها نفوذ پیدا می کردند به صور مختلفی از واکنش های آدمی متجلی می شد. در هندوستان و شمال اروپا به عنوان اصلی قبول شده و مانع فعالیت و کوشش های قهرمانی می شد، اما در ایران بر خلاف آن، قهرمانان می جنگیدند و کوشش می نمودند تا سرانجام با رستاخیز فکری و اصلاح زرتشت، اصل ارداده آدمی اعلام شد، هر چند اعتقاد به اصل محتوم جبر و تقدیر «بخت» در آیین های زروانی، میترایی، مزدیسنایی هم چنان باقی و پایدار ماند.

عدم اعتقاد آریایی ها به وجود خدایان حیوانی و جنیان و ارواح
یکی از ویژگی های آیین آریایی ها، عدم اعتقاد آنان به وجود خدایان حیوانی و جنیان و ارواح بی شمار بود. البته آریایی ها به وجود روح معتقد بودند، اما در سامان کار مردگان روشی داشتند که جسدشان را می سوزانیدند و به این وسیله معتقد بودند که هر گونه روابط روحی میان متوفی زندگان قطع شده و ارواح دیگر نمی توانند در کار زندگان به هیچ وجه دخالتی داشته باشند و با چنین روشی به نظر بعید می رسد که نیاکان پرستی رواج داشته باشد. البته در دوران بعدی، اعتقاد به جن و پری و ارواح و عناصر مینوی و نادیدنی فراوان میان این اقوام رسوخ یافت که زاییده و پیدا شده از شکل نخستین باورهای آنان مبنی بر آنی میسم یا جان گرایی بود.

اعتقاد به خداوند مرگان
اعتقاد به خداوند مرگان، که نخستین آدمی بود که مرگ اورا در رسید و به ییما yima موسوم است که در ریگ ودا یاما yama ذکر شده، ستایش آذر یا عبادت نار از آداب و رسوم بسیار قدیمی ایرانیان است و دارای اهمیتی خاص بوده و آن را هم با تشریفات ومناسکی شبیه به آنچه که در هندوستان انجام می داده اند آریایها مردمی سلحشور و خود ساخته بودند و پشت کردن به دشمن را گناهی بس بزرگ می شمردند. مهر یا میترا که خورشید خدا نام دارد، میان ایران و هند مشترک است و خدای نور و روشنایی به شمار می رفت، گاو نیز در این دین، دشمن میترا و کلیه جانداران و رهنمون تاریکی و جهل است. میترا بتدا گاونر را مغلوب ساخته وسپس قربانی کردواز خون او کلیه جانداران را زندگی بخشید. میترا خالق و نجات دهنده ارواح است که میان خداوند ومردم واسطه می باشد.

مهر پرستی در نظر آریائی ها
در نظر آنان، مهر پرستی دین رستگاری و نجات است، وهمچنین دارای نوعی عرفان است که تعلیمات آن موجب خوشبختی در جهان و عمر جاودان پس از مرگ می باشد. به طوری که در کتابهای ودا و اوستا مذکور است و همچنین بنا بر کتیبه ای که در «بوغارکوی» در نزدیکی شهر آنکارا از زمان تمدن هیتی ها (Hitites) در ۱۹۰۷ میلادی کشف شده ثابت می کند که آرین های اساطیری به وجود خدایان متعدد معتقد بوده اند، که هم اکنون بعضی از آن خدایان مانند آلهه میترا، وارونا وایندرا، در هند موردستایشاند. آرین ها پس از ورود به ایران، با بومیان آمیخته شده و آئین پرستش طبیعت را با عقاید مغان بومی که معتقد به نور و ظلمت بودند، و ایمان به سحر و جادو داشتند، ترکیب نمودند. آریائی ها به دو نیروی خیرو شر که زائیده زروان هستند، اعتقاد داشتند ولی مغان که بومیان ایران بودند به دو نیروی نور و ظلمت معتقد بودند. وبه وجود دوازده فرشته تحت نظارت زروان ایمان داشتند این دوازده فرشته عبارت بودنداز باد، گاو، اسب، شتر، گراز، ببر، کلاغ، قوچ، بز، مرد جنگاور، ماهی، نامعلوم.
این دوازده فرشته در اوستا قسمت بهرام یشت جزو ستاره شناسی آمده و ۱۲ برج را تعیین می کند که در عرب این ماهها به صورت عربی نوشته شده و برج نامعلوم را سرطان نامیده و ابونصر فراهی آنها را به صورت یک شعر زیبا در آورده است.
برجها دیدم که از مشرق برآوردند سر
جمله در تسبیح و در تحلیل حی لایموت
چون حمل چون ثور چون جوزا، سرطان و سد
سنبله میزان و عقرب، قوس وجدی و دلو و حوت

آئین مردم پیش از زرتشت در اوستا
آنچه از مذهب معمول در ایران پیش از زرتشت بر ما معلوم است واز عباراتی که، در اوستا به آئین مردم پیش از آن زمان اشاره کرده، استنباط می شود که دین عامه مردم ایران در آن دوره باستانی عملا همان آیینی بوده که در کتب چهار گانه ( ودا) ملاحظه می شود. بدین معنی که اکثرا خلایق، قوای فعالیت را می پرستیده وآنها را دیوا می گفته اندو باکلمه ودا مذکور در ریگ ودا منطبق می شوند، مانند آفتاب و ماه و ستارگان و خاک و آب و آتش وباد، که تجسم نیروهای طبیعی هستند در میان قوای علوی، خدای ایندرا (Indra) مذکور در ودا برجسته تر است، زیرا که اوست کشنده اژدها و آورنده باران ولی او را رب ارباب و خدای خدایان نیز نباید دانست.

پرستش میترا
در ایران ایندرا تحت الشعاع میترا Mitra قرار گرفته و او خدای عام است، که تمام قبایل و طایف آریایی باستانی در هرجا و هر کشور او را می ستوده اند. در کتیبه ای که از زمان هیت ها در آسیای صغیر کشف گردید، اشاراتی به میترا شده است واو را میدراشیل (Midrashill) نام می نامیده اند، که ظاهرا معبود طوایف میتانی Mitani یعنی قبایل آریایی ساکن کوهستانهای شمال عراق (بین النهرین) بوده است. میترا نزد سایر آرینهای ایران نیز حرمتی بسزا داشته او را خدای جنگ و خدای روشنایی می دانسته اند و به همین سبب یونانیها و رومیها او را خدای آفتاب گفته اند واین نیز اعتقاد ایرانیان بوده است. میترا خدایی است که حافظ عهد و میثاق ونگاهبان قول و قرار است.

اورانوس
در پیمان کتیبه هیتی، خدایی دیگر در پهلوی میترا مذکور است به نام اوراواناشیل (Urawanashil) که ظاهرا نام همان معبودی است که یونانیان او را اورانوس (Uranus) نامیده اند ودرکتاب ودا از او با نام (varuna) وارونا یاد شده است. اورانوس او خدای گنبد آسمان و حافظ و نگهبان نظم جهان است ومردم باستانی برای او، اوصاف وشئون عالیه قایلند. از مأخذ موجود چنین مستفاد می شود که سکنه ایران در آن ازمنه دیرین معتقد به ترتیبی عام و انتظامی تمام در جهان بوده اند، که هم به صورت طبیعی و هم به صورت اخلاقی حکمفرمایی می کنند و او را به زبان خوداشا Asha یا آراتا Arata می نامیدند و عدل و داد و راستی را از صفات خاصه ی او وآن را همزاد وهمددش ریتا (Rita) یا آسوین (Auin) می دانستند و در کتاب ودا به نام ریتا از آن یادشده است و یک کتیبه دیگر از هیتی ها به دست آمده که از آن به نام ناشاد تیانا (ashadtiana) تعبیر شده است. بعدها نزد ایرانیان آن دو به صورت ذات واحد در آمده آن را وایو (vaya) لقب دادند که به معنی باد است.

دایرت المعارف طهور
پاسخ
 سپاس شده توسط ...Altair... ، milad amirdady ، orkideh ، βΑllεяiηΑ♡ ، FARID.SHOMPET
آگهی
#2
ممنون
عالیه
فقط اگه عکس بذارید عالی ترم میشه
مثلا عکس از ایزداشون، از آدابشون یا هر چی که درباره ی این موضوع عکسش پیدا بشه
بازم ممنون از وقتت
پاسخ
 سپاس شده توسط امیررضا*
#3
زندگی و آداب و رسوم ماقبل زرتشتیان به روایت وندیداد



معرفی وندیداد
وندیداد Viodaevo.data که بخشی از اوستا می باشد، اندکی پیش از میلاد نوشته شده است، اما با تمام این احوال بسیاری از جنبه های دینی و فرهنگی پیش از تاریخ را در خود نگاه داشته است. این واژه در اصل – وی – دئو – داته Vi deavo data و از سه جزء وی Vi و یا ویگ Vig به معنی ضد، و دئو deava به معنی دیووداته data به معنی قانون شرع ترکیب شده است که روی هم رفته به معنای «قانون یا شریعت ضد دیو» مفهوم می شود.

زندگی و افکار پیشازرتشتیان از دیدگاه وندیداد
مردمانی که در کتاب وندیداد از آنان سخن می رود، در موارد بسیاری نشانهایی دارند از زندگانی ماقبل تاریخی. از چرم و پارچه هایی بافته شده برای پوشاک و تن پوش استفاده می کنند، زیر چادرهایی نمدین و جگنی و حصیری شاید از آن نوعی که هنوز در آسیای مرکزی و میان عشایر کوچ نشین یافت می شود از گزند آفات طبیعی مصون می مانند. نداها و آواهای بسیاری درباره ی بزرگداشت سگ از خلال صفحات این کتاب به گوش می رسد، یعنی حیوانی که در قسمتهای دیگر مشرق زمین پست و ناپاک شمرده می شود، میان ساکنان فلات همچون یک عضو گرامی خانواده مقامی دارد. زمزمه ی شادی مردمانی پاکدل را که به زمین سخت دل بسته اند، می شنویم که از پس زمستانی سخت جان گزا، با شکفتن شکوفه ها، جست و خیز پرندگان، جنبش احشام، رویش زمین، نمو گیاهان و روان شدن آبها به همراه نواهای سرمست پرندگان فراز می گیرند. اما وندیداد تنها اینها نیست، بلکه قوانینی بسیار سخت و گزنده، خرافاتی بسیار، رسومی خارج از حدود انسانهایی رئوف و مهربان نیز در خود دارد، و در آن مواردی بسیار می باشد که نشان می دهد بازمانده های دورانی متعلق به پیش از تاریخ است. از آثار به دست آمده ی گوری در عهد ما قبل تاریخی نشانی بود از اینکه مرده را بایستی به سوی مشرق، یعنی در جهت آفتاب در گور کنند، این رسم در وندیداد به صورت سنتی سخت قابل اجرا نمودار شده که عمل ناکردنش درباره ی فردی، به عنوان قتل یک نفر پارسا تلقی می شود که کیفر اعدام دارد.
در این کتاب بسیاری از عناصر و رسوم و اعتقادات و خرافات ماقبل تاریخی با عادات و رسوم و عقاید تازه تری آمیخته شده و عناصری در ظاهر تازه و نوخاسته نتیجه داده اند. اما از نظر یک محقق و کاوشگر دقیق، این امر پنهان نمی ماند و به آسانی می تواند که این امور را تجزیه و تحلیل کند. در این کتاب زمانی را درمی یابیم که شکارورزی و کشاورزی دوش به دوش هم پیش می روند و شاید این هنوز گذشت زمانی اندکی را نشان دهد که انسان کوه نشین به دشت روی آورده باشد، و هنگامی را نشان می دهد که کشاورزی تنها در یک درجه از اهمیت بیشتری قرار می گیرد. شکرورزی با کشاورزی در کنار هم در تأمین معیشت و زندگی روزمره ی مردم، پیشه و کارشان است. شکرورزان «فشوینت Fsuyant» در کنار دامداری، به زراعت و کشاورزی «واستریه Vastrya» نیز پرداخته اند. به همین جهت است که در برخی متون اوستایی، در کنار شکار و زراعت، از «واستریه. فشوینت» یاد شده و این ترکیب اشاره است به جامعه ای که مردمان را در حال اسکان و ده نشینی نشان می دهد. مقطعی از زمان که با توسعه ی کشاورزی، مردمان نیاز به اسکان و ترک ییلاق و قشلاق و کوچ دارند.

زمین و مردمان خوشبخت
زرتشت از آهورامزدا پرسش می کند که کدام زمینی در درجه ی اول خوشبخت است، و اهورامزدا پاسخ می دهد زمینی که در آن مرد پارسا خانه بسازد، مراسم مذهبی به جا آورد و ایزدمهر را مطابق با مراسم خاص ستایش کند. زرتشت درباره ی زمین خوشبخت در درجه ی دوم پرسش می کند، اهورامزدا پاسخ می دهد زمین خوشبخت در درجه ی دوم آن زمینی است که مرد پارسا در آن خانه و مسکن می سازد، خانواده و رمه ی خود را در آن جای می دهد و از برای زندگانی مرفه و آسوده ای کوشش و تلاش می کند. پس زرتشت پرسشهای خود را ادامه می دهد که زمین خوشبخت در درجه ی سوم کدامین زمین است، و اهورامزدا پاسخ می دهد زمین خوشبخت در درجه ی سوم آن زمینی است که مرد پارسا در آن به تلاش و آبادانی و کشت و زرع و آبیاری می پردازد و جایی بایر را آبادان و خرم و سرسبز و بارور می نماید. آن گاه درباره ی زمین خوشبخت در درجه ی چهارم پرسیده می شود و اشاره می شود که زمین خوشبخت در درجه ی چهارم جایی است که در آنجا مردمان و مزدیستان رمه هایی بزرگ و کوچک تربیت نموده و پرورش دهند، و در درجه ی پنجمین، خوشبختی زمینی در آن است که رمه ها و احشام بسیاری در آنجا کود بیشتری به بار آورند.
در این درجه بندی، هرگاه دقت و تعمق شود، به ترتیب به اهمیت عناصری در زندگانی مردم فلات پی برده می شود. در درجه ی اول انجام مراسم دینی موردنظر است به ویژه ستایش ایزدمهر، در درجه ی دوم آنچه که اهمیت دارد خانواده است و تمشیت امور آن در پرتو کار و کوشش، در درجه ی سوم کشاورزی است که بسیار موردنظر می باشد و آبادان ساختن زمینهای بایر و آبیاری آن زمینها برای برداشت محصول بیشتر و بهتر، در درجه ی چهارم و پنجم گله داری و پرورش احشام و اغنام است که مورد توجه می باشد و آن نیز در درجه ی پنجم به کود بیشتر اشاره می شود که برگشت و عطفی است به کشاورزی و حاصلخیزی زمین، و در اینجا است که به روشنی عناصر قدیم و جدید را دوش به دوش هم در یک آمیختگی می یابیم؛ یعنی شکار و دامداری و کشاورزی و اسکان در یک جا و به وجود آمدن نظام مضبوط خانوادگی و آبادکردن زمین و خانه ساختن و استقرار در یک جا. این بخش همچنان ادامه و کشش می یابد. پس از درجاتی از خوشبختی زمین، نوبت به بدترین زمینها فرا می رسد، و پس از آن بهترین مردمان و بدترین آنها.

مردگان و روش تدفین آنها
در این قسمتها و همچنین قسمتهای بعدی درباره ی مردگان و روش تدفین سخن بسیار گفته شده است. در اینجا ورود عناصری جدید قابل مشاهده می باشد که مردم وندیداد «شرایع ضد دیو» را از بومیان کهنی متمایز می نماید. شاید در همان اعصار کهن پیش از تاریخ نیز رسوم بیرون گذاشتن مردگان رسم بوده است. در اینجا پرسشی نیز مطرح می شود که ایرانیانی که به فلات آمدند خود این رسم را داشتند، یا آنکه از بومیان آموختند؟ فعلا در این باره به یقین نمی توان داوری قاطعی نمود، اما به نظر می رسد که این رسم به یک بدویت کاملا تاریخی و یک گذشته ی بسیار دور خیلی نزدیک تر باشد تا پدیده ی متأخرتری شناخته شود. چه بسا مردمی بدوی در زندگی بسیار دوری در بستر تاریخ که از مرگ اطلاعی نداشته اند، جسد مردگانی را که میانشان می مردند، در جایی دور از محل زندگیشان برده و بر زمین می افکنده اند و یا پس از چند روزی مسکن موقت خود را ترک کرده و به جایی دیگر نقل مکان می نموده اند و یا اصولا چون همواره در نقل و انتقال بودند و جایی معین حتی برای خوابیدن دو یا چند شب و روز نداشته اند، جسد مردگانشان همچنان بیرون و بر زمین می مانده است. البته اینها حدس و گمان است، اما حدس و گمانی که نشانیهایی از واقعیت دارند. تنها ممکن است یک زندگی سامان گرایانه که آدمی را پایبند به مکان و نقطه ای معین می کرده است، به گور کردن مردگان را سبب شده باشد، و در چنین احوالی نیز ممکن است رسم غیررسمی پیشین به شکل سنتی درآمده و آدمی پس از سروسامان مکان نیز مردگانش را در نقاطی دور از مکان زندگی در هوای آزاد قرار می داده است. به هر انجام ریشه های ماقبل تاریخی و کهن این چنین رسمی میان جمله ی جوامع و اقوام در زمانهای بسیار کهن امری طبیعی باید تلقی شود .همان سان که از نظر نژاد، مردمان فلات از یک بخش نژاد مدیترانه ای می باشند، از لحاظ فرهنگ و شیوه ی دیانت، قرابت و نزدیکی بسیاری با مردم آسیای مرکزی میان شان موجود می باشد. نویسندگان کهن روزگار یونانی درباره ی مردمانی که در کرانه های دریای سیاه مسکن داشته اند، مردمانی که سخت بدوی و ناپرورده بودند، غرایبی نقل کرده اند به ویژه درباره ی رفتاری نسبت به مردگان و از کارافتادگان و پیرمردان و پیرزنان و رنجوران. میان مردم دربیکی Derbics، رسمی بود مبتنی بر آنکه مردان و زنان را که به سن هفتاد سالگی می رسیدند می کشتند و گوشتشان را میان خویشاوندان تقسیم کرده و می خوردند. البته در اغلب اوقات از خوردن زنان ابا کرده و تنها اکتفا به خفه کردن آنان و دفنشان می نمودند. میان کاسپیها رسم بود آنانی را که سنشان از هفتاد می گذشت، به وسیله ی گرسنگی می کشتند و بعد لاشه ی آنان را در بیابان می افکندند تا طعمه ی درندگان و حیوانات گوشت خوار شوند. پس از دور به نظاره می ایستادند و اگر جسد را کرکس می خورد، او را از خوشبخت ترین مردمان محسوب می کردند، اما هرگاه سگها و گرگها و یا جانوران وحشی دیگر جسد را پاره پاره کرده و می خوردند، او را در درجه ای پست از خوشبختی ای می دانستند که نصیب آن جسد کرکس خورده می شد، لیکن جسدی که همچنان باقی می ماند و می گندید، از زمره ی بد فرجام ترین کسان محسوب می شد. در جزایر ساندویچ Sandvich و در سوماترا Sumatra چنین رسمی شایع بود. در مکزیک نیز رسومی تا این اواخر شایع بوده است. هرودوت درباره ی سکاها Scythes و آندروفاگها Androfages سخن گفته و ارسطو نیز از اقوامی دیگر که چنین رفتاری داشتند یاد کرده است. در فلات، از بلخ و به ویژه در امتدادی به سوی شرق چنین روشی به سختی شیوع داشت، و برای این چنین رسم نامطبوع و خشنی البته دلایلی وجود داشت و همچنان تا زمان هجوم اسکندر مقدونی شیوع داشته است. بیماران، پیران، سربازان از کار افتاده، نبش قبرکنندگان و کسانی دیگر را در حالاتی بسیار سخت بعضی اوقات کشته و بعضی اوقات زنده زنده نزد درندگان می افکنده اند، و برخی اوقات نیز مقداری اندک قوت و غذا و عصایی در بیابانی دوردست نزدشان نهاده و رهایشان می کرده اند تا به بدترین وجهی بمیرند.
در کیش و آیین مردم قدیم فلات با توجه به عناصر بومی و خارجی نیز همچنان که عناصری بسیار از نیکویی و زیبایی وارد است، این چنین قوانین، رسوم و عقایدی نیز وجود داشته است .به هر حال آن گونه قوانینی که در کیش یهودی، سومری، بابلی و اقوامی دیگر وجود دارد و در ما احساسی از سختی و خشونت آن مردمان بیدار می کند، در آیین بدویان ایرانی نیز وجود داشته است که در اصلاحات زرتشت از بین رفتند، اما در زمانهای بعدتری دوباره کم کم تجدید حیات نمودند. برخی از گناهان مکافاتی داشته که گمان را به وهم می اندازد، اما این حقیقتی است که در کتاب وندیداد آمده است. هرگاه کسی جسد مرده ای را به تنهایی حمل کند، مزداپرستان بایستی حصاری در جایی بنا کنند که دور از آب و آبادانی باشد و مردی که این چنین گناهی را مرتکب شده در آنجا محبوس نموده و از بدترین خوراکها و سخت ترین پوشاکها او را تا زمانی که به پیری می رسد زنده نگاه دارند، یعنی به سن پنجاه، شست و یا هفتاد سالگی برسد، آن گاه دژخیمی را می فرستند تا سر وی را از بدن قطع کرده و جسدش را طعمه ی جانوران درنده و گوشتخوار سازد.

دیوان در وندیداد
درباره ی خدا و یا خدایان در کهن ترین شکل آیین مجوسی، خدایانی حقیقی و خیرخواه و نیک گرای وجود ندارند. تنها گروهی انبوه از خدایان شر و دیوان پلید وجود داشتند که زندگانی روستانشینان را همواره به تهدید و تباهی می کشیدند و جلوگیری از این همه پلیدی و زشت کرداری این دیوان تنها با رسوم و آیینها و آدابی میسر بود. موطن این مردمان در شمال بود که از آن سو نیز مورد تهدید و هراس بودند، و به همین جهت پس از آنکه ایرانیها در سیر مهاجرت خود به ایران رسیدند، جای شگفتی نیست که ایندر Indra خدای توفان و تندر آریایی در میان این دیوان ملاحظه می شود. این دیوهای پلید اغلب همچون دیوان و شیاطین بسیار بابلی و سومری بی نام و نشان بودند، و گاه به نکوهش صفتی مذموم نمایانده می شدند. برخی اوقات نیز صورتهای گوناگون بیماریها و ناخوشیها را مجسم می کنند و مورد نفرین واقع می شوند: تو را ای بیماران نفرین می کنم، تو را ای تب نفرین می کنم، تو را ای مرگ نفرین می کنم … و به همین ترتیب نام بسیاری از بیماریها که نفرین می شوند، یاد می شود.
برخی از این دیوان مظهر صفاتی زشت و اعمالی نکوهیده می باشند که یکی از بدترین و خطرناک ترین شان دیو «خشم» یا «ائشمه» Aesma می باشد. همچنین دیوهایی هستند که سد نعمتها و مواهب طبیعی را می کنند، چون دیو سپن جغر. در جاهایی دیگر به ذکر دسته یی بسیار از این دیوان به سرکردگی اهریمن یا انگره مئین یو برمی خوریم که در همه جا، این سو و آن سو به بدکاری و زیانکاری مشغول اند، و این دیوها عبارت اند از: ایندر، دیو سئورو Saurva، دیو ناونگ هئیثیه ya Navanghai، دیو تئوروی Taurvi، دیو زئیری Zairi، دیو خشم Aesma، دیو آکه تشه Akatasa، دیو زمستان، دیو ویرانی، دیو پیری، دیو بوئی تی Buiti، دیو دریوی Driwi، دیو کسوی Kasvi، دیو پئی تیشه Paitisa، دیو دیوها، در جایی دیگر نیز به همین ترتیب از عده ی بسیاری دیگر از دیوان نام برده می شود.

نشانه های دیوان
برخی دیگر از این دیوان نشانه هایی دارند از آن نوع جادوهایی که در سده های میانه رواج و شیوعی داشت بسیار. منشأ این امر مراسمی است درباره ی ناخن گرفتن و آرایش موها و بریدن آنها، هرگاه موی و ناخن سترده و گرفته شده را در سوراخهایی نهند، آن چنان که در وندیداد نقل شده و هنوز رسمی است شایع، این موها و ناخنها و احیانا دندانها و سایر چیزهایی که جدا شده و وابسته به بدن آدمی هستند در سوراخها به وسیله ی دیوان و دون پایه گان اهریمن ربوده شده و بدل به شپش و جانورانی دیگر می شوند که موجب تباهی گندم، خوراک و پوشاک می شوند، باز همچنان که در وندیداد تأکیدی است برای دفن نسا «لاشه، میت» و سایر اعضاء و چیزهایی چون ناخن و مو و دندان که بایستی در زیر خاک و یا شکاف در و دیوار پنهان شوند، همچنان در آیین مغان تأکیدی بسیار است درباره ی مردگان و دفن ناکردن آنان، بر همین منوال قانون و قوانینی درباره ی مردگان شامل این گونه چیزها نیز می شود که بایستی در سرزمینی متروک و دور از آب و آبادانی ریخته شوند تا طعمه ی لاشه خواران گردد.
جمله ی این دیوان پلید و زشتکار که آفت زندگانی درست و پاکیزه هستند، به سرکردگی اهریمن یا انگره مئین یو که آفریننده ی بی حد و مرزبندیها، زشتیها، نابسامانیها است، و همه ی گیاهان زهرآگین و جانوران موذی و گزند رساننده «خرفستر» .خرفستر Xrafstra که از آفریده های او هستند، به بدی و زشتی به کار سرگرم اند، به همین جهت است که مغان سعی و اهتمام بسیار به فراوانی دارند در کشتن جانوران و حیوانات موذی و اهریمن آفریده، چون: مورچه، مار، وزغ و برخی از پرندگان و جانورانی دیگر که کشتن و نابود کردنشان به ویژه برای کاهنان مباح و مستحسن شمرده شده است و خراب کردن لانه و سوراخ این جانورهای اهریمنی از وظایف مزداپرستان می باشد.

طبابت و مبارزه با بیماریها
فرگرد بیستم وندیداد طریقه ی طبابت و مبارزه با بیماریها و دزدها است، و مغان به وسیله ی اوراد و بوهایی خوش و کارها و اعمالی جادوگونه، دردها و بیماریها را درمان می کردند، و مردمان را از درد و بیماری نجات می بخشیدند. اما پزشکی «بئشنریه Baesazya» دور از افسونهای کهانت نیز وجود داشته است. در ایران نیز نخستین پزشک بسی کار آمد و نامی بوده، همچون ایم هوتپ Imhotep در مصر و اسکله پی یوس Asklepios در یونان. این پزشک ثریته rita  نام داشته و از توانایان و خردمندان و نیکبختان و دانایان پیشدادی بوده است. وی نخستین کسی است که از لحاظ پزشکی و دردشناسی و مرض شناسی اقدام به درمان و طبابت نمود و از وی بسیار به نیکی یاد شده است ثریته در موفقیت برای کارش و دربند نمودن بیماریها و مرضها از خداوند فلزات خشئره و ئیریه کمک و مدد خواست و خدای فلزات نیز یاری اش کرد و کارد جراحی و کالبد شکافی را به وی ارزانی داشت تا در کار خود توفیق حاصل نماید. اما سرانجام دوره ای پایان می پذیرد، و دورانی نوفرا می رسد. در اینجا نیز نشانی از تلفیق عقاید نو و کهنه وجود دارد. همان گونه که پیامبران بزرگ و صاحب کتاب سامی از برای موفقیت خود صلاح را در آن دیده بودند تا با شریعتهای گذشته و آداب و رسوم و سنن مردم خالفت ننمایند و ایده ها و آرا و عقاید خودشان را در خلال آنها کم کم جای دهند، زرتشت نیز چنین کرده بود.
به هر حال سرانجام با تولد پیامبر آریایی، اهریمن و یارانش و تمام دیوهای پلیدی گریخته و به قعر زمین، در دل تاریکی پنهان می شوند، و این افسانه یی است حاوی اندیشه هایی اصلاح طلبانه که در تمامی ادیان بزرگ وجود دارد. اما آنچه که در «وندیداد» در درجه ی اهمیت بیشتری است، و دلهره و ترسی بسیار برمی انگیزد، قوانینی درباره ی مردگان است، مردگانی که بی شک به زندگان نیز سرایت می نماید و قوانینی در این باره در این کتاب و آیین آمده که از حد وسواسی فراوان درمی گذرد و زندگانی زندگان را سخت ترس آلوده و پر بیم و هراس می کند. هرگاه در میان جمعیتی که در هم نشسته اند، یک نفر ناگهان بمیرد، عده ای بسیار ناپاک و تا همه ی ذرات وجود نجس می شوند، و این ناپاکی و آلودگی گاه غیرقابل تطهیر و پاکی می شود. از همان هنگامی که نفس و جنبش تن را ترک می کرد، جسد و لاشه عنصری می شد سخت نجس و مورد پرهیز. موجب مرگ دیوی بود که «نسو / نسوش»، دروخش نسوش نام داشت. این دیو هنگامی که در تن کسی حلول می کرد، آن فرد می مرد. دروخش نسوش ناپاک ترین و خطرناک ترین دیوها بود. به همین جهت به همان اندازه ای که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، آن لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می شد و هرکس از سه قدمی به مرده ای نزدیک تر می شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و بر شنوم که غسل مس میت بود درباره اش انجام شود تا پاک گردد. حتی در بسیاری موارد، هنگامی که کسی من غیر عمد و به ویژه با تعمد مرده ای را لمس می کرد، مرگ ارزان بوده و لازم می شد حد شرعی مرگ درباره اش اجرا شود. آشکار است که در میان مردم وندیداد ترس و بیمی بسیار از گزند مردگان وجود داشته است. این مردم بر آن بودند که روح مرده در بالای جسدش همواره در پرواز است تا به هر نحوی که شده باشد به بازماندگان خود گزندی وارد کند، و شاید این اعمال انتقامی بوده باشد از جسد متوفا و مردگان و یا آنکه با این عمل بر آن بوده اند که قدرت گزندرسانی و عمل مرده منتفی می شود.
در این باره دستورها و آیینهایی سخت داشتند و گفته های هرودوت را کتاب احکام و شرایع وندیداد تأیید می کند. مرد نبایستی که آب و یا خاک مقدس را آلوده نماید، در حالی که این مردمان قضای حاجت طبیعی خود را بر روی همین خاکی انجام می دادند که جسد مرده نبایستی آن را بیالاید. باری جسد مرده را با فراز کوهها، پشته ها و دخمه ها و بلندیهایی قرار می دادند. دست و پا و موهایش را سخت بر زمین می بستند تا سگان و گرگان و کرکسان و سایر درندگان لاشه خوار آن را بخورند و تنها هنگامی که استخوان از ماده های گندیدنی و فاسد شونده پاک می شد، خطر تا اندازه ای مرتفع و زدوده می گشت، سپس استخوانها را در استودانهایی «استخوان دان» می ریختند و این گورها که شکل مخصوصی داشت بایستی سوراخی داشته باشند و رو به خورشید، یعنی جانب مشرق باشند، تا مردگان بتوانند خورشید را نگاه نمایند، که مراسم خورشید نگرشنی نامیده می شود و این نیز نشانی است از روش مردم ماقبل تاریخی فلات که به وسیله ی گروه مغان و روحانیون ساسانی رواج داشت و در ایران میان زرتشتیان تا اوایل قرن اخیر بدان عمل می شد و در هند و پاکستان هنوز میان پارسیان اجرا می شود.

دایرت المعارف طهور
عکسی از زرتشت پیامبر
عقاید دینی ایرانیان قبل از دوره ساسانیان 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ...Altair... ، FARID.SHOMPET
#4
بازم که بی عکسه
DodgyDodgy
خب یه عکسی ازشون بپیدا بذار دیگهUndecided
پاسخ
#5
عکسی از زرتشت پیامبر
عقاید دینی ایرانیان قبل از دوره ساسانیان 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ...Altair... ، FARID.SHOMPET
#6
ولی انصافن طی مطالعاتی که اخیرا روی زرتشت انجام دادم به نظر دین خیلی سختی میادConfused
    
    عقاید دینی ایرانیان قبل از دوره ساسانیان 1
پاسخ
#7
یه سوال داشتم
گفته می شود در گذشته هرکسی از دین زردشتی خارج می شد محکوم بود که پوست بدن ان را بکنند Huh  که بعد از اینکه خیلی از ایرانیان مسلمان شدن برای از دست ندادن همان قدرت باقی مانده از این کار دست کشیدند (البته قدرت موبدان )
این درسته یا نه ؟
پاسخ
#8
نقل قول: یه سوال داشتم
گفته می شود در گذشته هرکسی از دین زردشتی خارج می شد محکوم بود که پوست بدن ان را بکنند عقاید دینی ایرانیان قبل از دوره ساسانیان 1  که بعد از اینکه خیلی از ایرانیان مسلمان شدن برای از دست ندادن همان قدرت باقی مانده از این کار دست کشیدند (البته قدرت موبدان )
این درسته یا نه ؟

دروغه.(چنین چیزی نشنیدم و نخندم ، احتمالا یکی این رو از خودش درآورده که دین زرتشت رو بد نام کنه)
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











پاسخ
#9
اما هرکس دین و شریعت ضددیو رزتشتی را ترک میکرد به جرم مرتد بودن حکمش اعدام بود بسیاری از ایرانیان در دوران ساسانیان از زرتشتی به مسیحی رفته بودند هم اعدام شدند دلیل مغان ها هم این بوده که زرتشت بهترین دین و دلیلی نداره که کسی از اون برگرده
من این پوست رو زنده زنده کندن رو شنیده بودم که فقط رو مانی پیامبر انجانم داه اندHuh
    
    عقاید دینی ایرانیان قبل از دوره ساسانیان 1
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET
#10
ادامشو دیگه نمیذارم چون رای ها مساویه
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  جایگاه خاص زنان در دوره هخامنشی
  اولین هتل مدرن ایران در دوره قاجار (عکس)
  چرا ایرانیان باستان آناهیتا را می‌پرستیدند؟
  مراسم جالب ازدواج بلوچ ها در دوره قاجار
  ساسانیان و موسیقی
  ایرانیان باستان چطور ازدواج می کردند
  40 هزار متر از بقایای ساسانیان با خاک یکسان می‌شود؟
  ارتش ایران در زمان ساسانیان
  دلایل سقوط ساسانیان
  نبرد سپاه ساسانیان با اعراب

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان