جوااااااااااااااااااااااااااااااد من ماهرخم نه سپید...
من چگونه زنده ام بی توبی دست تو
زندگی جان کندن است بی دو.چشم مست تو
بی تومن یه کاغذم سردوساکت روی آب
گاه گاهی حادثه میدهد برمن شتاب
بی تو من یک سایه ام که نشستم روی شب
درسیاهی گم شدم آه گشتم روی لب
دستمال انتظارترشده ازاشک من
اشکهای مهربان ریخته ازچشم من
جانمازم راببین مثل یک دریا شده
حرفهاای خلوتم دردرونش جاشده
من برای بودنت حاضرم تاجان دهم
بایدازدل بگذرم تابه خود سامان دهم
من چگونه بگذرم ازدل تنهای خود؟
منکه اورا برده ام تادل شبهای خود
بایدازشب بگذرم تانباشم فکرتو
من چگونه بگذرم ازشب وازفکرتو
زندگی رابرده ام باخود تاکهکشان
کهکشان عشق تو پرکشیدازآسمان
دستهایم رابگیرذره ذره جان من میشودمهمان تو
من زپاافتاده ام گوی من ،میدان تو
بایدازخودبگذذرمتانبینم روی تو
من گذشتم ازخودم رد شدم ازکوی تو
میروم تاگم شوم درتوودردست تو
زندگی جان کندن است بی دوچشم مست تو...