امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روش جدید کلاهبرداری و «گوش بری» در تهران !!

#1
1- دو سه ماه پیش ، یکروز نزدیک ظهر در خیابان پردیس (ملاصدرا) در حال رانندگی بسمت جنوب بودم و طبعاً در اون خیابان باریک ، نمیتونستم سرعت زیادی داشته باشم ! در همون حال ، مردی رو دیدم که از روبرو (درجهت مخالف رانندگی من ) در سواره رو و در فاصله تقریبا دومتری از مسیری که من رانندگی میکردم ، درحال مکالمه با تلفن همراهش ، داره بسمت شمال میاد . وقتی که با همون فاصله حدود دوسه متری از اون رد شدم ، صدای «تق» بلندی شنیدم ، و وقتی با تعجب به آینه بغل نیگا کردم ، مردک رو دیدم که خم شد و از زمین چیزی رو برداشت ! (که از قرار موبایلش بود که به ماشین من کوبیده بود !)

بدون توجه و جدی گرفتن موضوع ، براه خودم ادامه دادم و رفتم داخل پارکینگی که اونجا بود و پارک کردم . وقتی داشتم در ماشین رو قفل میکردم ، دیدم همون مرد ، درحالی که مچ دست «بادکرده(!)» خودش رو گرفته ، پیداش شد ! با حالتی مظلومانه و دردآلود بمن گفت : آقا ! زدی منو ناقص کردی ، حتی توقف نکردی ببینی چی شده ؟!! من که خیلی تعجب کرده بودم ، گفتم : من ؟ ولی شما که با ماشین من بیشتر از دومتر فاصله داشتی ! گفت : ایناها ! نیگا کن ! آینه ت خورد به مچ دستم و داغونم کرد ! (قد و قواره آقاهه کوتاه و در اون حد نبود که مچش به آینه من بخوره !!) همون موقع یکنفر هم از راه رسید و شهادت داد که «آقا راست میگه ! من دیدم شما زدین بهش و رفتین !» خب ! سناریو دیگه تکمیل شده بود ! خلاصه اینکه . . . سراغ درمونگاهی در اون نزدیکی رو گرفت که من آدرس بیمارستانی در ملاصدرا را نشون دادم ، ولی اون گفت که باید تو هم بیای ! وقتی گفتم من برای چی ؟ گفت : خب ! این ۷۰-۸۰ تومن (منظور هزار تومنه) هزینه ش میشه ، من که نمیتونم همشو بدم ! اقلاً ۵۰ تومنشو شما بده ، منم باقی شو میذارم و درمونش میکنم !!
چون کار واجبی توی مجتمع قضائی داشتم و خیلی عجله داشتم که بموقع برسم ، با اکراه و بی میلی ، و برای کم کردن شر یارو و رسیدن به کارم ، ناچارشدم تن به خواسته ش بدم و پول رو دادم و درحالی که بشدت احساس مغبون شدم میکردم ، به کارم رسیدم !!

۲- هفته گذشته ، روز ۵ شنبه در خیابان برزیل داشتم میرفتم بسمت جنوب که برم تو کردستان ، بازهم همون صدای «تق» . . . و مردی که توی آینه دیدم دستش رو گرفتـه و . . . . ایضـا بقیه قضایا تکرار شد !
به راه خودم ادامه دادم ، ولی توی آینه دیدم که بلافاصله یک پراید از پارک دراومد و «آقا» رو سوار کرد و اومدن دنبال من ! انگار که میدونستن من توقف نمیکنم !
منو تا کردستان تعقیب کردن و بالاخره علامت دادن که بایستم ! وقتی که توقف کردم ، راننده پراید پیاده شد و اومد و با همون لحن مظلومانه ، از اینکه به دوستش “زدم و رفتم ” گله کرد و گفت که دست دوستش بادکرده ! اولش فکر کردم “همون مرد” دفعه قبلیه ! تو دلم گفتم حتماً این حقه رو “یه دور” روی همه امتحان کردن که دوباره نوبت من شده !! ولی وقتی رفتم جلو دیدم نــه ! یکی دیگه س !! دوباره همون داستان و مچ دست بادکرده و همون حرفا . . . ولی این دفعه دیگه من دستشون رو خونده بودم ! چون حساب کردم این یارو هم قد و قواره اش جوری نیست که مچ دستش به آینه ماشین من بخوره ! و آینه من حدود آرنج اون میشه ! وقتی که سراغ درمونگاه رو گرفت ، من داشتم تو ذهن خودم آدرس پاسگاه پلیس رو پیدا میکردم ! و وقتی گفت که هزینه «آتل» و درمانحدود ۱۰۰ هزارتومان میشه (حتماً نرخ تورم را خیلی بیشتر از حد اعلام شده حساب کرده بود !! ) و از من خواست که یا بدهم و یا ببرمش درمونگاه ، با کمال عصبانیت و با خشونت گفتم : اِ . . . اینجــوریه ؟؟ خیـلی خب ! بشین بیا دنبـال من! اول میبرمتون پیش پلیس ، بعدش میریم درمونگاه !! و راه افتـادم ! ولی وقتی به اولین خروجی ، که بطرف پاسگاه پلیس ملاصدرا – چهارراه شیرازمیرفت پیچیدم ، توی آینه دیدم که «آقایـون» ، مستقیم رفتن و زدن به چاک ! گویا از خیر (شایدم شــرّ لو رفتن ) این یه فقره گذشتن و رفتن دنبال طعمه دیگه ای که قضیه براش نا آشناس ! و بقول معروف «عطای مـرا به لقایم بخشیدند !»

خواستم این تجربه شخصی را بهمه دوستان بگم ، تا گول اینجور شیادان و کلاهبرداران «مبتکر (!)» را نخورین !
لطفا به همه دوستان اطلاع بدین که دست اینجور آدما رو بشه
در دلم حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد

و چه اندوه عجیبی ست که در خلوت دل

یاد یک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد
پاسخ
 سپاس شده توسط love 2012 ، ps3000
آگهی
#2
وای خدای منHuh

رودها در جاری شدن
و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کوه ها با قله ها
و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند
وانسان ها
همه ي انسان ها
با عشق، فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که می دانم ناتوانم رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
اما نباشد، هرگز نباشد
که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد

پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  پیج بچه پولدارا های تهران در اینستاگرام چه خبره ؟+ عکس ها
  کلاهبرداری از کاربران فضای مجازی توسط فالگیران سایبری..♡
  قیمت لحظه ای سهام امروزشرکت ها دربازار بورس تهران
  زالی: وضعیت تهران نگران کننده است/ خودداری از دورهمی شب یلدا
  آموزش رقص و حرکات موزون در شمال شهر تهران +عکس
  دعا کنید در تهران زلزله نیاید/ برای زلزله بالای ۷ ریشتری مشکل قبر هم داریم
  فرود پلیکان غول پیکر در منزل مسکونی در تهران
Heart وقتی فیلم انفجار «فیلادلیفا» با شرق تهران جابجا می شود
Heart اولین سفرم به تهران و ریاض خواهد بود
  کاهش فاصله‌گذاری‌های اجتماعی در تهران

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان