♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥

[sanaz_jojo]

(¯`·._.• تنهایی• ._.·´¯)


شنبه: با نگاهی عاشقانه مست شدم !

یک شنبه: به او گفتم گرفتارت شدم!

دو شنبه: همچو لیلی عاشق صحرا شدم!

سه شنبه: بی وفایی کرد ومن گریان شدم!

چهار شنبه: اسیر هجرانش شدم!

پنج شنبه: او رفت ومن در عاشقی فانی شدم!

جمعه: بی او تنها شدم واز تنهایی مردم !!

[serpico]

برای آخرین بار نگاه تب دارمو به آسمون نمناک چشمهای معصومش دوختم یه بغض غریب توی گلوم به انتظار نشسته بود ویه دنیا ابر بهاری تو چشام لونه کرده بود.

و چشام میل باریدن داشت و گلوم هوای فریاد.

چطور میشه باور کرد که جاده بی انتهای باهم بودن ما به انتها رسیده بود.چطور میشه

باور کرد سهم من از اون همه روزای خوب فقط و فقط یه بغل خاطرات سوختست و یه دنیا حسرت کال.

ناباورانه قدماشو نظاره میکردم و آروم آروم ازم دور میشد.چقدر دلم میخواست فریاد بزنم

نرو نرو دلش میخواست فریاد بزنم بمون ولی بغض راه گلومو بسته بود و مجال نمیداد.

با چشام فریاد کشیدم بمون اما افسوس که هیچ وقت به پشت سرش نگاه نکرد تا فریاد

چشمامو ببینه.............

[(nasim)]

گل نازم........

حلالم كن گل نازم اگه راز از تو پوشوندم

اگه هرگز نمي خواستم بفهمي عاشقت بودم

گل نازم نميدونم كجاي قصه هات بودم

نميدونم به چه جرمي دليل گريه هات بودم

گل نازم حلالم كن حالا كه سرد و داغونم

حالا كه ميرم از يادت به جرمي كه نميدونم

گل نازم حلالم كن اگه چشمات خيانت كرد

اگه از دست من دستات به دست ديگه اي عادت كرد

حلالم كن گل نازم اگه گفتم ازت سيرم

اگه هرگز نمي خواستم بفهمي كه بي تو ميميرم.....

[๒lคςк ๔єค๔]

بغض من از ترس اینه که یک روز ادمای دنیا با هم به جنگ بیوفتند این ترس من من عاشقم میدونی عاشق کی نه نمی دونی عاشق ایران
هیچ وقت از یا دم نمیری

---

زندگی می کنم ... با یک مشت خاطره یــِ پینه بسته کــِ اطرافم پرسه میزنند ...
شانه هایت کو؟ باز امشب دنیایم خراب شده ... آوار شده وسط این اتاق کــِ بعد رفتنت قبرستانیست آرام ...
قبرهایش سنگ ندارند ... مرده ای نیست فاتحه خوانی ... شمعی ... گلی ... صدایــِ گریه ای ... هیچ !
ببین مرده هایــِ این دیار همه متحرکند ...! مرگ از دستشان ذله شده ...
زندگی میکنم ... امشب نیز ...
امشب اتاق مه آلودست ... امشب خدایت مشتی بغض کال بــِ من هدیه داده ...
امشب فنجانی قهوه انتظارت را میکشد ... فنجانی قهوه بــِ تلخی مرگت .. بــِ داغی خونت ...
امشب تنها من هستــمــُ خدایتــُ قبرستانی مه آلود کــِ تنها مرده اش حسرت مرگ دارد ...
راستی تو هم مرگ را آرزو داشتی ؟ کــِ بــِ این زودی تسلیم شدی ؟
دلت هوس چه کرده بود ؟ خدا بودن ؟
امشب آسمان هم دو دل است ... نایـــِ باریدن ندارد ...
یادت می آید هوا چه آفتابی بود ...؟ آبی بود ... پر از کبوتر ... انگار رفتنت را هیچ ملالی نبود ...
امشب خسته تر از هرروزم ... کاش میشود گوشه ای نوشت :
خدایا ... امشب خیلی خسته ام ... فردا صبح بیدارم نکن ...!
اینست دنیای من بعد از رفتنت ... همه می آیند ... میخندند ... می گویند ... می روند ...
اما تو نه می آیی ... نه می آیی کــِ بــِ حالم بخندی ... نه می آیی کــِ بگویی وقتش است کــِ همه چیز را فراموش کنم ...نه لحظه ای می آیی کــِ بروی ...

با تو انگار همه چیز مرد ... بعد تو انگار من گذشت از من ... بعد تو هیچ سیبی ممنوعه نبود ... گویی خدا هم حوصله یــِ اینهمه "روزمــُردگی" را ندارد ...

آری ... زندگی میکنم ...

حرف تو درست

[sanaz_jojo]

"با یک حرف که عاشقم با یک جمله ببین چه می شوم"


کجای دنیا سیر می کنی بی من

که منی برایم نمانده

تمام که شدم

ایستاده ای با خنجری در دست

و می خندی به تمام گریه هایم

و پشت می کنی به همه خوبیها



پشت هزار پنجره خوابیده ای که

که من دوستت دارم؟

دوستت دارمت را کادو پیچ کن و بگذار برای آدمهای قبل و بعد

که من به جرگه مرحومین پیوستم

برای تو

من که ایستاده بودم

با هزاران شاخه گل

برای آغوشی که می پنداشتم فقط

و فقط برای من باز می شود تا همیشه

کور خوانده بودم سخت که من

که من بچه ای بیش نبودم برایت

و قایم باشک بازی را از بر نبودم

تو که قایم می شدی پیدا کردنت کار حضرت فیل هم نبود

چه برسد به من

که پنهان می شدی پشت هزار دروغ نگفته

من در پیچ و خم همین بازی عاشق شدم و تو هم

من عاشق تو شده بودم تو...

من هنوز عاشق بودم که تو دوره می کردی تمام گذشته هایت را

و هنوز دوره می کنی

که امتحان داری به یقین

خیالت تخت

بخت من سخت خوابیده

راحت باش و آزاد که دیگر پشت هیچ دیواری پیدایت نمی کنم

مچ تو را هیچ کلیدی باز نمی کند

جادوگر زیبای شهر من

[~SoLTaN~]

بعضی وقتا دوس داری به اونی که خیلی دوسِش داری ...

به اونی که جونت واسش در می ره ...

اونی که نفست واسش می ره ...

بگی:

..............................................

خیلی بی معرفتی !

[serpico]

چه رســـــــــم جالــــــــبی است !

محبتت رو میگذارندپای احتیاجت ! 

صداقتت رو میگذارند پای سادگی ات !

سکوتت رو میگذارند پای نفهمیت !

نگرانی ات را میگذارند پای تنهاییت !

وفاداریت را پای بی کسی ات !

[~SoLTaN~]

حرف های من همه منجمد شدند ...

دیگر برای کسی آهنگ صدایم گوش نواز نیست ...

باید سکوت کنم ... فقط سکوت ...

حرف ها را همه گفتند ... گفتند اما حق نگفتند ...

اینجا دیگر کسی به ناگفته های من بهایی نمیدهد ...

سکوت میکنم اما نگاهم را که بخوانی همه درد است .........................

[frozen✘girl]

چنان زد آتشم با بي وفايي كه بيزارم دگر از آشنايي



زهر بيگانه اي بيگانه تر شد ميان ما خدا يا كن خدايي

مرا چون ناشناسان ديد و بگذشت كه ؟بگذشته است زين بي اعتنايي؟

چه كردم كه اين چنين بگريخت از من؟

چه ناموزون زد آهنگ جدايي! بر او دل بستم مو شد خصم جانم

روا بر من نبود اين ناروايي

نميدانند قدر يكدلي را گرفتاران درد خود نمايي

كشيدم آنچه از دست دلم بود زمن يا رب بگير اين با صفايي

همان بهتركه روز و شب از او دور بسوزم با نواي بينوايي

جفارا با وفا پاداش بخشند مقيمان حريم كبريايي

[~SoLTaN~]

غریبــــه ها که هـیچ ؛

دوســتان هم گـاهی ،

به اندازه ی دو سه خط

بیشتر،حوصـله ات را ندارند .....