ﯾﻪ ﺟﺎي سوختگي ﺭﻭ ﺯﺍﻧﻮﻡ بود
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺟﺎي ﭼﯿﻪ..؟?
ﮔﻔﺖ: ﺣﺪﻭﺩﺍ ۵-۶ ﺳﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭي ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮت ﺭفتي ﺍﺯ ﺭﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﭘﺮﯾﺪي
ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻫﺎﻥ … ﭘﺲ ﺍﻭن روز ﺳﻮﺧﺘﻪ
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪي ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﻗﺎﺷﻖ ﺳﻮﺯﻭﻧﺪﻣﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ بي ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺟﺎيي نري:|
روز تولدم بود خوابیده بودم مادرم گفت: پاشو برو 3تا سنگک بگیر .
از خواب بیدار شدم گفت مامان من امروز تولدم نباید کار کنم
4 ساعت بعد از اتاق اومدم بیرون به مامانم گفتم :
مامان غذا چی گذاشتی
مامانم از زیر پتو در اومد بیرون گفت : من امروز زایمان کردم نباید کار کنم
خدا وکیلی قانع شدم
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺟﺎي ﭼﯿﻪ..؟?
ﮔﻔﺖ: ﺣﺪﻭﺩﺍ ۵-۶ ﺳﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭي ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮت ﺭفتي ﺍﺯ ﺭﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﭘﺮﯾﺪي
ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻫﺎﻥ … ﭘﺲ ﺍﻭن روز ﺳﻮﺧﺘﻪ
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪي ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﻗﺎﺷﻖ ﺳﻮﺯﻭﻧﺪﻣﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ بي ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺟﺎيي نري:|
روز تولدم بود خوابیده بودم مادرم گفت: پاشو برو 3تا سنگک بگیر .
از خواب بیدار شدم گفت مامان من امروز تولدم نباید کار کنم
4 ساعت بعد از اتاق اومدم بیرون به مامانم گفتم :
مامان غذا چی گذاشتی
مامانم از زیر پتو در اومد بیرون گفت : من امروز زایمان کردم نباید کار کنم
خدا وکیلی قانع شدم