ارسالها: 4,356
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 11500
سپاس شده 26576 بار در 10700 ارسال
حالت من: هیچ کدام
می خَندمــ !
دیــگر تَبْ همْــ ندارمْ!
داغ هــمْ نیستمْ!
...
دیــگر به یــاد ِ تو همْــ نیستمْــ!
شایــد دِق کــرده ام کسے چــهـ مے دانَد !!؟
A Friend is nothing but a known enemy
ارسالها: 4,356
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 11500
سپاس شده 26576 بار در 10700 ارسال
حالت من: هیچ کدام
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمنک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمنک است
A Friend is nothing but a known enemy
ارسالها: 4,356
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 11500
سپاس شده 26576 بار در 10700 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بغض قلم من ... بغضی است دیرینه
قلم بغض می کند .. من واژه تحویل می گیرم
من می نویسم ... کاغذ بی جان دفترم آرام می گیرد
من ... قلم ... واژه ... درماندگی
حال این روزهایم باید بهتر باشد
مگر نه اینکه بهار آمده است؟!
بهار ... تازگی ...
روزگار غریبی است ... بهار هم با ما ناسازگار شده
آسمان هم بغض کرده
خوش به حال آسمان .. وقتی دلگیر است
چشمان ابریش باران می شود
دردش را همه حس می کنند
همه همدرد باران می شوند
اما حال چشمان من .. ابری هم که باشد
بارانش را فقط من می بینم و آینه
بیچاره آینه اتاقم ... بر بخت سیاهش باید گریست
بگذریـــــــــــــــــــــم
برای درد کشیدن ... برای گفتن از دردواره ها همیشه فرصت هست
مگر نه؟
بخند
چشمان آینه بی قرارند
بخند
بغض آینه هم ترکید
بخند
A Friend is nothing but a known enemy
ارسالها: 554
موضوعها: 95
تاریخ عضویت: Jun 2012
سپاس ها 1392
سپاس شده 2444 بار در 313 ارسال
حالت من: هیچ کدام
04-07-2012، 10:10
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-07-2012، 10:10، توسط Roza.rad93.)
گریه فقط کاره منه تو اشکاتو حروم نکن
به واژه ای نمیرسی اینجوری پرسو جو نکن
فاصله ها مال منن تو فاصله نگیر ازم
بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته …؟!
نمی دانم مرا آیا گناهی هست ..؟
که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست ؟؟؟