08-04-2014، 15:48
(08-04-2014، 15:46)✘ lᴚıƃ ʎZɐᴚɔ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(08-04-2014، 15:42)First Star نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.اوه اوه اوه 0_0
(08-04-2014، 15:37)✘ lᴚıƃ ʎZɐᴚɔ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(08-04-2014، 15:29)First Star نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.یه پسره هس اسمش امینِ |:
(08-04-2014، 15:27)✘ lᴚıƃ ʎZɐᴚɔ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بهش فوهش ندیدن |:
فک میکنه شوما روش حساسین اون وقت بدتر میکنه |:
اون موقع همیشه میاد و نقطه ضعفت رو پیدا میکنه |:
من هم تو این مدت که بدخت ترم |:
می دونی چی شده ؟! |:
باشه ممنون که گفتی (:
چیشد؟ |:
هر روز صبح میاد سر کوچه مدرسمون دخترا رو عین وَزَق نگاه میکنه |:
حالا این پسره عاشق یکی از دوستام که اسمش الهه اس شده |:
الهه بی اف داره |:
و امین هم بد نی قیافش S:
ولی من خوشم نمیآد |:
تیپشم بگیه (:
ولی خوشم نمیآد |:
حالا امین شمارشو داده به اون یکی دوسته من و الهه ، عاطفه ، که بده به الهه |:
عازفه هم با خودش اومد فکر کرد گفت من هر کاری الهه با این دوس نمیشه حالا چه کنم ؟ |:
اومد چیش من گفت که بیا این شمارمو بگیر |:
بهم اس بده بگو الهه ایی |:
منم گفتم چی ؟ چرا ؟ یه شر و ور تحویلم داد منم باور کردم |:
رفتم اس دادم |:
دیدم زنگ زد |:
گفت سلام الهه خانوم من امینم |:
همونی که عاطفه شمارمو بهت داد |:
حالا تو بگو من چه غلطی بکنم ؟
مامانم هر روز صبح منو با ماشین میبره میزاره مدریه |:
اگه بگم رکسانام و الهه نیستم 100% از رویه لج میره به مامانم میگه |:
حالا چه غلطی بکنم؟ |:
نباید قبوول میکردی آخه چراع اینکارو کردی |:
الان هم بهتره یه بهانه پیدا کنی باهاش تموم کنی |:
این پسر عمم منو دوس داره منم یه کوچولو دوسش دارم خوشکله همه ی دخترا هم میخوانش (:
ولی به خاطر چیز دوس میشه |:
نورا قبول نکنی هـــــــــــــــــــآ 0_0
یه بار دوسته مامانم و پسرش که 16 یا 17 سالشه اومده بودن خونمون |:
مامانم و دوستش رفتن اشپزخونه |:
من موندمو پسره |:
تو چشای من زل زده ور و ور نگاه میکنه میگه :
میآی ..... |:
نورا دوس نشو باهاش |:
من اینکارو نمیکنم
یه بارم تو کوچمون اومده بود میخواست ... کنه |:
منم گفتم امید خعلی بی قیرتی بهش برخورد رفت |: