24-05-2013، 14:53
جایزه رو سه تا شارژ کردم یکی ستاره عزیز نادیا جان و داش محسن فقط محسن اگه تا ساعت 24 امشب نگی همراهی یا ایرانسل شارژت پریده از من ناراحت نشو
|
داستان خودتونو بنویسید جایزه بگیرید!!! |
|||||
24-05-2013، 14:53
جایزه رو سه تا شارژ کردم یکی ستاره عزیز نادیا جان و داش محسن فقط محسن اگه تا ساعت 24 امشب نگی همراهی یا ایرانسل شارژت پریده از من ناراحت نشو
24-05-2013، 15:35
(آخرین ویرایش در این ارسال: 25-05-2013، 11:32، توسط [ :: Sмιℓєу Gιяℓ# :: ].)
فصل اول :دیدار با پسر امیلی
پسرک تو سرما ایستاده بود و داشت میلرزید اصلا حواسم بهش نبود ولی یه لحظه که روشو برگردوند و من تو چشماش دیدم آره اون چشما ...... اون نگاه.......باورم نمی شد اگه اون......یعنی واقعا اون.....پسر امیلی بود؟؟؟؟؟پسر کسی که تمام زندگیمو زمانی به خاطرش میدادم...اما ناگهان طوفانی اومد و ...... کلاهمو جوری رو سرم کشیدم که نتونه منو ببینه به طرفش رفتم :ویکی جان؟به تندی برگشت :تواسم منو از کجا میدونی خب این واضح بود اگه من امیلی رو خوب میشناختم می تونستم بگم اسم پسرشو چی میزاره....اسم دخترشم البته اگه داشت میزاشت نیکی آره اون بود گفتم :.....یکی از دوستات صدات کرد _من دوستی ندارم واقعا کم آورده بودم گفتم :تو ......پدر یا مادرت نمیان؟؟؟؟؟ _چرا یکی دو ساعت دیگه....پدرم میاد مغرم سوت کشید ...... یکی دو ساعت !!!!!!!!! از همون اول که این یارو سیلور جون تن (شوهر الان امیلی )رو دیدم فکر کردم که خیلی بیخیاله اما فک نمیکردم در این حد...نمی فهمم امیلی چه طور با کسی ازدواج کرده که یه بچه معصومو یکی دو ساعت تو سرما ول کنه یکم ساعت و نیم هم از تعطیل شدن مدرسه گذشته بود _ویکی ... خونه من همین نزدیکه میخوای بیای یه شکلات داغ مهمون من باش یک ساعت بیش تر طول نمی کشه بعدشم خودم میرسونمت نترس من مادرتو خیلی خوب میشناسم....خودم به پدرت میگم دودل بود میترسید _نترس بیا اگه اتفاقی افتاد با من خوب؟؟؟؟؟کشیدمش سمت ماشین گفت :چرا تمام ماشینت پر عکسا و برچسبای برایانه؟؟؟؟صدای خودت هم قشنگه یه خنده ای کردم در طول راه ساکت بود وقتی به خونه رسیدیم درو که باز کردم گفت :تو انگار خیلی عشق برایانی همه خونت پره از....... کلاهمو برداشتم .طفلک شکه شده بود _تو تو .....تو واقعا خود خود برایانی؟؟؟؟؟خواننده معروف رپ؟؟؟ _آره!!!توهم واقعا ویکی هستی.....بیل گیتس هم واقعا بیل گیتسه _مامانم .... همیشه آهنگاتو گوش میداد اما همیشه گریه میکرد وای ... این بچه دیوونم کرد از بس سوال پرسید کی شروع کردی خوندن؟ اولین کنسرتت کجا بود؟ تا حالا ازدواج کردی؟ تو طول این سوالا یک ساعت گذشت به ساعت نگا کرد و گفت وای باید برم توهم بیا خب؟؟؟ به خاطر امیلی میخواستم باهاش برم وای امیلی وای..............تموم زندگیم گفتم :ویکی من به عنوان معلمت میام خونتون و با بابا مامانت حرف میزنم تا بیش تر با هم باشیم ....ذوق زده گفت:عالیه معرکست!!!! سوار ماشین شدیم دوباره عین گذارش گر سوال پشت سوال تا رسیدیم به ایستگاه واسه دیدن امیلی لحظه شماری میکردم 5 دقیقه و 17 ثانیه گذشت و جناب سیلور تشریف آوردن ویکی هیجان زده گفت پاپا پاپا ایشون معلم منه میخواد باهاتون در مورد من حرف بزنه پدرش گفت بیاین بالا میریم خونه یه دسته گل پشت بود تو مسیر قبرستون بودیم نمیدونم چرا؟وایساد....بهم گفت شما هم بیا پایین دسته گل رو برداشت رفتیم طرف یه قبر....امیلی وود من امیلی عزیز همیشگی من مرده!!! همراه اولم!!!!
24-05-2013، 15:55
(آخرین ویرایش در این ارسال: 24-05-2013، 15:56، توسط farzaneh17.)
(23-05-2013، 7:48)ناديا نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. یاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااعلییییییییییییییییییییییی چه حوصله یییییییییییییی کی میره این همه راهو یکی بودیکی نبود.... بقیشوبلدنیسم بیخیال
24-05-2013، 16:00
(24-05-2013، 15:55)farzaneh17 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. من خودم اینهمه راهو میرم 3 بارم میرم
24-05-2013، 19:12
[size=x-large]دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .
دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است
25-05-2013، 7:56
برنده های نهایی اولین دوره مسابقات نویسندگی فلش خور نادیا جان ، زیباترین دختر انجمن، star girl، از بین اینها فقط جایزه نادیا داده میشه چون فقط اون بود که گفت ایرانسله یا همراه اول
25-05-2013، 9:15
درررررررررررررررررررررررررررررررررررررررروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووغ
25-05-2013، 9:18
اقا ماهم گفتیم همراه اول هستم
25-05-2013، 10:31
(25-05-2013، 7:56)!erfan نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ممنون عرفان جان
25-05-2013، 10:57
(آخرین ویرایش در این ارسال: 25-05-2013، 11:44، توسط ღ دختـــر آسمان ღ.)
منم ایرانسل
ازت خیلی ممنونم جایزم رو برام فرستادی عرفان جان | |||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|