ارسالها: 2,158
موضوعها: 89
تاریخ عضویت: Feb 2012
سپاس ها 12094
سپاس شده 17465 بار در 8411 ارسال
حالت من: هیچ کدام
باز دل آسمان گرفته....
بغضش را با تمام وجود حس میکنم
از آن بغضهاست که اگر بشکند ویران می کند
خوش به حال آسمان که گهگاه بغض دارد و گهگاه ویران میکند
آسمان نمی داند که دل من تا ابد بغضی دارد که یارای شکستن ندارد
خــط زدنِ مَـــن ، پـایــآنِ من نبـــود !!!
آغـــاز بی لیاقتـــیِ تـو بــود!
ارسالها: 4,356
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 11500
سپاس شده 26576 بار در 10700 ارسال
حالت من: هیچ کدام
نقطه ضعفت،موهای بلند من بود
می خواهم کوتاهشان کنم
بر نمی گردی؟
A Friend is nothing but a known enemy
ارسالها: 1,838
موضوعها: 66
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 5416
سپاس شده 6216 بار در 2030 ارسال
حالت من: هیچ کدام
یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است . . .
خیالت راحت باشد ، آرام چشمهایت را ببند . . .
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است . . .
یک نفر که از همه زیبایی های دنیا ، تنها تو را باور دارد . .
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15379 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24893 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
جلسه محاکمه عشق بود...
وقاضی این دادگاه عقل بود...
عشق محکوم بر تبعید به دورترین نقطه مغز ....
یعنی فراموشی بود
قلب تقاضای عفو عشق را داشت...
ولی همه ی اعضا با قلب مخالف بودند...
قلب شروع به طرفداری ازعشق کرد..
آهای چشم...
مگه تونبودی که هر روز آرزوی دیدنش را داشتی؟؟
ای گوش...
مگه تونبودی که آرزوی شنیدن صدایش را داشتی؟؟
وشما...پاها...
همیشه آماده رفتن به سویش بودین...
حالا چرا اینچنین با او مخالفین؟؟؟
همه ی اعضا رو بر گرداندن وبه نشانه ی
اعتراض جلسه را ترک کردند!
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند!
عقل گفت...دیدی قلب؟؟
همه آخرش هم از عشق بیزارند
ولی من متحیرم که باوجود که عشق بیشتر ازهمه تو را آزرده....
چرا هنوز از او حمایت میکنی!
قلب نالید و گفت...من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود
وتنها تکه گوشتی هستم که درهرثانیه کار ثانیه قبل را...
تکرار میکند...
من فقط با وجود عشششششق
یک قلب واقعی هستم!
ارسالها: 1,838
موضوعها: 66
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 5416
سپاس شده 6216 بار در 2030 ارسال
حالت من: هیچ کدام
خوابم یابیدارم؟
توبامنی...بامن..
همراه و همسایه...
نزدیک تر از پیرهن
باورکنم یانه؟ هرم نفس هاتو...
ایثار تن سوزه نجیب دستاتو..
خوابم یا بیدارم؟؟
لمس تنت خواب نیست؟
این روشنی از توست؟
بگو از آفتاب نیست!
بگو که بیدارم...
بگو که رویا نیست..
بگو که بعد از این جدایی باما نیست..
اگه این فقط یه خوابه...
بذار تا ابد بخوابم...
بذار آفتاب شم تو خواب و....
ازتو چشم تو بتابم...
ارسالها: 2,158
موضوعها: 89
تاریخ عضویت: Feb 2012
سپاس ها 12094
سپاس شده 17465 بار در 8411 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دوست داشتن یعنــــی:
اونی که اگه صــــــد دفعه هم ناراحتــــش کنی
هربار میـــــــگه این دفعه آخـــــریه که می بخشــــــمت
و بازم با اخـــــم میاد توی بغــــــلت! ... !
خــط زدنِ مَـــن ، پـایــآنِ من نبـــود !!!
آغـــاز بی لیاقتـــیِ تـو بــود!
ارسالها: 1,838
موضوعها: 66
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 5416
سپاس شده 6216 بار در 2030 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بــــــآورڪـטּ خیلے حرفــــ است
وفــآدار دستـهآیے بـاشے
ڪـہ یکـبار همـ لمســشآטּ
نکــرده اے
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24893 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
کـمـی هـم بـیـشـتـر… فـراتـر از تـصـورت…
سـخـت اسـت بـرایـم تـوصـیـفـش…
تـا بـه حـال نـمـیـدانـم،
دیـده ای درمـانـدگـی و بـی قـراری هـای من را یـا نـه…؟
بـغـض فـرو خـورده در گـلـویـم
بـهـانـه گـیـری هـای دل بـی قـرارم
و یـا…غـم نـهـفـتـه در نـگـاهـم،…
کـه بـه خـدا قـسـم،
هـیـچ یـک از ایـن هـا، دیـدن نـدارد…
باهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم . . .
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟
!وقتی کســی
جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….میگویــند :
عاشــقت
هســتند برای همیشه نه ……فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !و این است بازی باهــم بودن..
بیــــا
باید امشب جور دیگر نگریست
جور دیگر گونه ای دیگر گریست
و حالا من به آرامش خواهم رسید
اما بدون تو آرامشی که دیگران آن را به این نام میخوانند
اما من آن را فلاکتی میخوانم و بس
اینجا شادی برای من معنا ندارد
هنوز سردرگمم که آیا تورا فراموش کنم یا نه
آیا به امید روزی بنشینم که تو مرا میبینی یا نه
اینجا فقط تنهایی و غم و انتظار معنا دارد
تاریک است و بی روح
حتی پرنده ای در آن پر نمیزد
حتی صدای خنده ی کودکی شنیده نمی شود
فقط صدای ناله ی من گاه گاه بلند می شود
که تو را می خواند...!