مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

[sober]

در آن نفس كه بميرم در آرزوی تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوی تو باشم

[Medusa]

مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند
آن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کند ..

[sober]

در دل هوسي هست دريغا نفسی نيست
ما را نفسي نيست كه در دل هوسی نيست

[Medusa]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد ..

[ρσєѕɪ]

در این شب سیاهم گمگشته را مقصود
از گوشه ای برون آ ی ای کوکب هدایت

[Ɗєя_Mσηɗ]

تورا من چشم در راهم
تورا من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم..
تورا من چشم در راهم...

[Medusa]

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ 

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد ..

[Ɗєя_Mσηɗ]

در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو...
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج…

[Medusa]

جانست بوسه تو و مردم در انتظار
تا کی بود که با تو رسد کار من به جان ..

[Ɗєя_Mσηɗ]

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!