مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

[ßяɪcε]

معشوقه چو آفتاب تابان گردد
عاشق به مثال ذره گردان گردد
چون باد بهار عشق جنبان گردد
هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد ..

[z_farhad]

در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه

[ßяɪcε]

هر که تبلیغ کند خوبـی ِ دلبندش را
مثــــل آن خــواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را ..

[моои]

استخوان سر فرهاد فرو ريخت ز هم
ديده اش در ره شيرين نگران است هنوز

[z_farhad]

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

[מַברִיק]

یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
از عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم

[z_farhad]

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

[ѕααяeη]

دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هر چیزی ک دید اول خدا دید

[z_farhad]

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد

[ßяɪcε]

دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ کس نیست ..