01-01-2013، 16:01
چـــِشم حـــَسود بـــِتـــِرِکه اِلاهی
|
لـــبخــ3>نـد خــــ ـــدا |
|||||||||||||||||
01-01-2013، 16:01
چـــِشم حـــَسود بـــِتـــِرِکه اِلاهی
√ شعر های من
تابلواند همـه شان .. عاشـــ♥ــــق بودنم را تبلیغ میکنند ...
01-01-2013، 18:18
دلم برای دستانی که جنگل موهایم را نوازش میکرد تنگ است..
دلم برای آغوش گرمی که زمانی از آن من بود تنگ است.. دلم برای لبانی که زمانی بوسه های اتشینش دیوانه ام میکرد تنگ است.. حال با این همه دلتنگی چه کنم؟
01-01-2013، 19:10
بس شنیدم داستان بی کسی
بس شنیدم قصه ی دل واپسی قصه ی عشق از زبان هر کسی گفته اند از نی حکایت ها بسی حال بشنو از من این افسانه را داستان این دل دیوانه را چشمهایش بوی نیرنگ داشت دل دریغا سینه ای از سنگ داشت با دلم انگار قصد جنگ داشت گویی از با من نشستن ننگ داشت عاشقم من عاشقم من قصد هیچ انکار نیست لیک با عاشق نشستن عار نیست کار او آتش زدن من سوختن در دل شب چشم بر در دوختن من خریدن ناز او نفروختن باز آتش در دلم افروختن سوختن در عشق را از بر شدیم آتشی بودیم و خاکستر شدیم از غم عشق مردن باک نیست خون دل هرلحظه خوردن باک نیست آه میترسم شبی رسوا شدم بدتر از رسواییم تنها شوم برچنین نامهربانی دل مبند دوستان گفتند دل نشنید پند خانه ای ویرانتر از ویرانه ام من حقیقت نیستم افسانه ام گرچه سوزد پر ولی پروانه ام فاش میگویم که من دیوانه ام تا به کی آخر چنین دیوانگی پیلگی بهتر از این پروانگی دل شبی دور از خیالش سر نکرد گفتمش افسوس او باور نکرد خب نمیدانم خدا چیستم من یک نفر بامن بگوید کیستم من بس کشیدم آه از دل بردنش آه اگر آهم بگیرد دامنش با تمام بی کسیها ساختم وای برمن ساده بودم باختم گریه کردن تاسحر کار من است شاهد من چشم بیمار من است مذهب او هرچه باداباد بود خوش به حالش کاین قدر ازاد بود یک شبه ازعمر سیرم کرد ورفت من جوان بودم پیرم کرد ورفت من پذیرم شکست خویش را پندهای قلب کور اندیش را میروم شاید فراموشم کنی با فراموشی هم آغوشم کنی میروم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتر از من میروی آرزو دارم ولی عاشق شوی
03-01-2013، 16:44
تـو را هـرگز..
"آرزو" نـخواهمـ کـرد.. هـیچوقـتـ..!! چـونـ مـحال مـیشـویـ.. مـثل تـمامـ آرزوهـایـمـ.. خـستـهـ شـدمـ.. از بـسـ آرزو کردمـ.. و دیـگرانـ بـه آنـ رسیدنـد..
03-01-2013، 16:46
هـمـه لــبــخندها را تـا کــردهام..
گـــریههــایــم لای کتــابــها در قفــسهها بایــگانی شـــدهانــد .. تنـهــا به امـیـــدی که تـــــو در انبـــوه سـطــرهــا رد اشــکهای نمــــکســودم را بیـــابـی که گــاهــی دیــدهام بــه شـــکل حــــرف اول نــام تـــو نقش میگیرند .. آن گاه به راستی در خواهی یافت که چقدر دیوانه وار دوسـتـت " داشـــتـــهام
03-01-2013، 21:39
دلتنگي يعني:
. . . يادم بيايد كه تو ديگر نيستي!!!
03-01-2013، 22:09
04-01-2013، 0:17
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی، تظاهر به بی خیـــــالی، به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . . چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
05-01-2013، 17:47
اینـ روزها دلــ❤ مـ زیاد می گیرد
نمی دانمـ تنگـ استـ یا هوایـ کسیـ را دارد... شايد دلتنگـــ كسيـــ در دور دستــــ ها هرچهـ هستـ حسـ عجیبیـ ستـ با اینـ فصلـ می خواند... | |||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
مُـخــــ❤ـــاطـبـــــ خــــ❤ـــآصـــ❤ــــ... |