♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥

[Armina]

فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد!!
به یکبــاره جــا خــوردم ...
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــــ!
.
.
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد...!!!

[bahare_021]

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد و امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود

[Armina]

هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد

تپــش قــلب مــی گیــرمـ!

مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ

مـــرا ببخـش

کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!…

[AmItiSe]

مَ ـن ڪﮧ خُـدآ نیسـ تَ ـم بِگـویَمــ



صَد بـآر اَگـ ر تُوبـ؎ شِـڪَس ـتی بـآز آے!

[bahare_021]

دلشوره مرا نداشته باش !
اینجا هم اتاقی من حسرت توست ،
رنج می خورم ،
اشک می نوشم ،
من خوبم ! میدانم با حسرتت چگونه تا کنم ،
فقط برای من بنویس :
" هنوز هم لبخند میزنی؟ "

[pink devil]

به سیم اخر ساز میزنم امشب...

به کوری چشم دنیا...

که ساز مخالف میزند بامن!!!

[farangis]

هیچ اتفاق خاصی نیفتاده!

ستون حوادث خالیست…

هنوز زنده ام بی تو !

باورت میشود؟

[pink devil]

در شهری که هیچ کس در آن دیدن نمی داند

چگونه می تواند شعری خواند

و یا احساسی را روی بوم کشید . .

و یا قلمی را برای عشق بر کاغذ روانه کرد .

آخر سهراب ،

وقتی مردم دیدن نمی دانند چرا می گویی :چشم هارا باید شست ؟

این جا هیچ کس

شعر نمی داند

عشق نمی داند . .

این جا

مردم فقط بلدند چیزهایی که دوست دارند را ببینند

این جاهمه فصل ها

فصل تابستان است . .

بیا دست برداریم

از لوح و قلم . .

از بوم . ..

از عشق . .

از شعر . . .

سهراب ،

فقط بیا دست برداریم.

[night vampire]

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:


او یقیناَ پی معشوق خودش می آید....


پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود


.....مطمئناَ که پشیمان شده بر می گردد

[best~girl]

چه زيباست بخاطر تو زيستن وبراي تو ماندن

وبه پاي تو سوختن وچه تلخ وغم انگيز است دور از تو بودن براي تو گريستن

وبه عشق ودنياي تو نرسيدن ای كاش ميدانستي بدون تو وبه دور از دستهاي مهربانت زندگي چه ناشكيباس...