امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امتیازات: 4.56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ ..

سالی که با جمعه شروع شه،
آخر و عاقبتش کاملا مشخصه !
سال نو مبارک (:
 سپاس شده توسط ¤غریبہ آشنا¤ ، Đęąđ.ğïřł
آگهی
یک روز میرسد کہ یک ملافہ سفید پایان میدھد
بہ من بہ تمام شیطنت ھایم بہ بازیگوش ھایم بہ خندہ ھای بلندم
روزی کہ ھمہ با دیدن عکسم بغض میکنند و میگویند: دیوونہ دلمون برای مسخرہ بازی ھات تنگ شدہ. . .چہ زود رفتی. . .
از صمیم قلب منتظرہ اونروزم. . . . .
یادش بخیر قبلنا یچیزی
بنام قلب توی سینم میکوبید
@a®¥a
 سپاس شده توسط Đęąđ.ğïřł ، Faust
گاهی وقت ها، بویی شبیه بوی تو، چشمی شبیه چشم تو، مویی شبیه موی تو این چاقوی بین زخمم را چنان می چرخاند که نفسم قطع می شود از سر تا پا کرخت می شوم دلم مرگ میخواهد یک مرگ پر سروصدا سقوط از لبه خاطرات..
#خودم
A psychopath bibliophile
 سپاس شده توسط Đęąđ.ğïřł ، Faust
انقدر مینویسم ....
انقدر میتویسم تا تمام این کلمات ایه شود و در تمام تاریخ بشریت بماند...
مینویسم و از من دیروز میگویم...
آن مَنی که امروزغریبه تر از هر غریبه ای شده ...
مینویسم و مینویسم ...شاید همین حوالی کسی منتظر نوشته هایم باشد...شاید....((:

#شقایق
 سپاس شده توسط Mr.Ramin ، Faust
تنهایی اعتیاد آور است.. در واقع این خاطرات دو نفره و خنده هاست که اعتیاد آور است وقتی خودش نیست صدای خنده هایش، جایی که به چشمانت زل زده و خندیده آن کلمه های ترسناک دوستت دارم را گفته اعتیاد دارد.. مرگ تدریجی...
#خودم
A psychopath bibliophile
 سپاس شده توسط Đęąđ.ğïřł ، Faust
اما هرکجا که باشی منو تو دلت نگه دار ..
 سپاس شده توسط Mr.Ramin ، Faust
بهم گفت : چرا شبها نمیخوابی ؟!
چیزی نگفتم .
دوباره پرسید : چرا از خوابیدن میترسی ؟ چرا فرار میکنی ؟
ایندفعه تو چشماش نگاه کردم و بهش گفتم : تو خواب چیزایی رو میبینم که تو واقعیت زندگیم نیستن و این منو اذیت میکنه .
نمیدونم چرا بعد اون شب دیگه حتی خودشم نمیخوابید !
A psychopath bibliophile
 سپاس شده توسط Faust ، Đęąđ.ğïřł
روزی گفتیم

فقط مرگ می تواند ما را از یکدیگر جدا کند

مرگ دیر کرد

و ما از یکدیگر جدا شدیم
 سپاس شده توسط Mr.Ramin ، Faust
نه میتوانیم بمیریم!
نه میتوانیم زندگی کنیم
نه میتوانیم همدیگر را ببینیم...
نه میتوانیم همدیگر را ترک کنیم
به تنگنای عجیبی افتاده ایم!
A psychopath bibliophile
 سپاس شده توسط Faust ، Đęąđ.ğïřł
رنجشی نيست. آدم ها همينند. 
خوبند ولی فراموشكار. 
می‌آيند، ميمانند، ميروند. 
مثل مسافران كاروان سرا. 
مثل ازدحام بی‌انتهای يك خيابان. 
كسی برای ماندن نيامده و نمی‌آيد.
#نیکی_فیروزکوهی
 سپاس شده توسط Đęąđ.ğïřł ، Mr.Ramin ، امیر‌حسین


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان