17-06-2014، 15:32
تو ایستگاه اتوبوس کنار یه دختره وایساده بودم
بهش گفتم ببخشید،
گفت: درد ببخشید، زهر مار ببخشید: |آدم نباید ازدست شما پسرا آرامش داشته باشه: |..
منم هیچی نگفتم وقتی بلند شد بره با مغز اومد تو زمین: |
خدا شاهده میخواستم بگم بند کفشت بازه
خب دیه من برم خدافس ._.
مرضی نظرم عوض شد .. چیز خاصی نبود ._.
بهش گفتم ببخشید،
گفت: درد ببخشید، زهر مار ببخشید: |آدم نباید ازدست شما پسرا آرامش داشته باشه: |..
منم هیچی نگفتم وقتی بلند شد بره با مغز اومد تو زمین: |
خدا شاهده میخواستم بگم بند کفشت بازه
خب دیه من برم خدافس ._.
مرضی نظرم عوض شد .. چیز خاصی نبود ._.