ارسالها: 855
موضوعها: 60
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 3457
سپاس شده 2682 بار در 1151 ارسال
حالت من: هیچ کدام
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد
از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی . . .
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
ارسالها: 855
موضوعها: 60
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 3457
سپاس شده 2682 بار در 1151 ارسال
حالت من: هیچ کدام
ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند …
ای کاش میتوانستم با کسی درد و دل کنم …
تا بگویم که
خسته تر از آنم که زندگی کنم !!!
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
ارسالها: 855
موضوعها: 60
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 3457
سپاس شده 2682 بار در 1151 ارسال
حالت من: هیچ کدام
15-04-2013، 20:46
(آخرین ویرایش در این ارسال: 15-04-2013، 20:48، توسط parnia tajik.)
با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو… تو باشی من نفس میگیرم ، تو باشی من جانی تازه میگیرم… با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم عزیزم… ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی را از من نگیر! مگر به جز تو چه کسی در این دنیا دارم ؟ تو تنها کسی هستی که دیوانه وار دوستش دارم ، تو تنها کسی هستی که همدم شب و روزم و رفیق لحظه های زندگی ام است … ای همدم شب و روزم با رفتنت شبهایم را بی مهتاب و روزهایم را مثل شبهایم نکن ! ای رفیق لحظه های زندگی ام ، این لحظه های زیبای با تو بودن را از من نگیر ! همه دلخوشی ام تویی ، بهترین لحظه زندگی ام آن لحظه است که در کنار تو هستم و در آن چشمهای زیبایت نگاه میکنم و آرام با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم عزیزم…
بمان که با ماندنت در کنارم یک دنیا خوشبختی را به من هدیه میدهی !
ای زیباترین زیبایی ها ، ای مظهر خوبی ها ، ای تو لایق بهترین ها با منی که بدجور
دیوانه آن قلب مهربانت هستم بمان و با رفتنت زندگی را به کامم تلخ نکن !
با رفتنت من نیز از این دنیا خواهم رفت ، گفته بودم که این دنیا را بدون تو نمیخواهم!
از تمام دار این دنیا تنها تو را دارم و تنها تو را میخواهم !
تویی که قلبم را از عشق و محبت خودت جان دادی ، و به منی که خسته از تنهایی ها
بودم نفس دادی!
با من بمان ، تا آخرش ! آخرش همان لحظه ای است که می فهمی تنها تو را
میخواستم!
آخرش همان روزیست که خواهی فهمید چقدر تو را دوست داشته ام !
آخرش همان لحظه ای است که خواهی فهمید از عشقت مرده ام….
آری از عشقت مرده ام…. پس تا لحظه ای که از عشق تو نمرده ام با من بمان عزیزم.
هر چه داشتم بخشیدم و تنها شدم
عزیزم تو مرا مجبور کردی که یکی از ترانه های غمگین رادیو را به طور مرتب بشنوم
هر چه موج رادیو را عوض می کنم، با ز هم همان ترانه را می شنوم
کاش مدت درازی بهترین ترانه نباشد
برای این که اگر مرتب آن را پخش کنند تاب تحمل ندارم
این ترانه از حال و روزگار ما حکایت می کند
و خواننده همچنان آن را می خواند
عشقم را نثار تو کردم… اما آن را نپذیرفتی
زندگیم را وقف تو کردم، اما در کنارم نماندی
کاش روزی آن را به برگردانی.
عشقم را نثار تو کردم… اما آن را نپذیرفتی
عشقم را به تو هدیه کردم آن را دور انداختی
کاش روزی آن را به من بازگردانی
گاهی عاطل و باطل می نشینم و خیال می بافم و باران را تماشا می کنم
یا یکی از مجله های قدیمی ات را که یادم رفته دور بیندازم ورق می زنم
کمی می خوابم یا در اتاق راه می روم
سیگار می کشم
به کسی که زمانی می شناختم تلفن میزنم
تنها برای این که از شر رادیو خلاص شوم
برای این که اگر مرتب آن را پخش کنند تاب تحمل ندارم
نمی خواهم آن را بشنوم
اما خوانده همچنان می خواند
عشقم را نثار تو کردم… نپذیرفتی
زندگیم را وقف تو کردم، در کنارم نماندی
کاش روزی آن را به من برگردانی
عشقم را نثار تو کردم… نپذیرفتی
عشقم را به تو هدیه کردم، آن را دور انداختی
کاش روزی آن را به من برگردانی
زیر باران قدم زدم
صدای پای من،
با صدای چکه های باران
یکی می شد .
من هم با باران یکی شدم.
باریدم.
باران بارید
و من با ابر یکی شدم
گریستم .
برای خودم .
برای تو .
برای پرنده کوچکی که باران لانه اش را از او گرفت ..
برای مظلومیت همه آنهایی که خیس بودند ...
زیر باران قدم زدم .
از خود می پرسیدم :
من و باران که با هم رفیقیم ؟!
پس از چه روست که من امشب دلگیرم ؟
باران صدای قدم هایم را می شست و می برد .
و من در صدایی جدید پیچیده شدم
صدا را نمی شناختم ؟
این جا کجاست ؟
حتی باران نیز دیگر با من سر رفاقت ندارد .
به صدای قدم های باران گوش می کنم
تنها
از این طریق است که می توانم راه بازگشت را بیایم.
الهام مشتاق
نپرسیدم چرا رفتی؟ فقط گفتم بری کی بر میگردی؟ ولی رفتی و دیگه بر نگشتی… نترسیدم تو تنهایی، فقط ترسیدم از اینکه نیایی، دیگه شد باورم که بی وفایی، بگو تنهام گذاشتی چرا؟ بگو دوستم نداشتی چرا؟ دلم و شکستی بی صدا، دوستت دارم به خدااااااااااا… تنهام نزار اشکام و ببین، تنهام نزار بیا پیشم بشین، من بی تو می میرم، بگو دستات و میگیرم، دوستت دارم، فقط همین… همین… روحت شاد جهان!
از درک عشق و علاقه تا فهمیدنش یک دنیا راهه. یه دنیا راهه که تا اسیرش نشی نمی فهمی چی دارم می گم. شاید خودمم هنوز نمی دونم یعنی چیه. شاید منم فقط فهمیدمش نه اینکه درکش کرده باشم!
خدایا بیا و ببین که چقدر دستام تشنه ی محمبت بی کران تو هستند! تنهام نزار تو این جامعه ی شلوغ و بی وفا… اینجا همه به فکر خودشون هستن و دنیا شون. خدایا تنهام نزار… خدایا فقط تو را می خواهم. باور کرده ام که فقط تویی سنگ صبور حرف هایم.
با تو,بی تو...
باتو، من با بهار می رویم باتو، من در عطر یاس ها پخش می شوم باتو، من در شیره ی هر نبات میجوشم باتو، من در هر شکوفه می شکفم باتو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم باتو، من در روح طبیعت پنهانم باتو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم باتو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند. بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار می کند بی تو، من با بهار می میرم بی تو، من در عطر یاس ها می گریم بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم. بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم بی تو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، درتنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم. درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپ رکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من ، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک ، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
ارسالها: 855
موضوعها: 60
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 3457
سپاس شده 2682 بار در 1151 ارسال
حالت من: هیچ کدام
وقتي دلتنگ شدي
به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره.
وقتي نااميد شدي
به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي.
وقتي پر از سکوت شدي
به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه.
وقتي دلت خواست از غصه بشکنه
به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته.
وقتي چشمات تهي از تصويرم شد
به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه.
وقتي به انگشتات نگاه کردي
به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد.
وقتي شونه هات خسته شد
به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند.
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
ارسالها: 855
موضوعها: 60
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 3457
سپاس شده 2682 بار در 1151 ارسال
حالت من: هیچ کدام
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد .
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد .
یادم باشد که روز و روزگار خوش است ،
وتنها دل ما دل نیست .
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم ،
و از آسمان درسِ پـاک زیستن .
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند .
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان .
یادم باشد زندگی را دوست دارم .
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم .
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم .
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود .
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم .
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم .
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت .
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود .
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود .
یادم باشد قلب کسی را نشکنم .
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد .
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم .
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد ..
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست .
یادم باشد که آدمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند .
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات ...
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
ارسالها: 855
موضوعها: 60
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 3457
سپاس شده 2682 بار در 1151 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود
از بابا بستني که مي خوا ستم10 مي خواستم
مامانو 10 تا دوست داشتم
خلاصه ته دنيا همين 10 تا بود و اين 10 تا خيلي قشنگ بود
حالا نمي دونم که دنيا چقدره ؟!!
نهايت دوست داشتن چندتاست ؟!!!
ده تا بستني هم کفافمو نمي ده
خيلي هم طمع کار شده ام
اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟
به اندازه همون ده تاي بچگي
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
ارسالها: 2,158
موضوعها: 89
تاریخ عضویت: Feb 2012
سپاس ها 12094
سپاس شده 17465 بار در 8411 ارسال
حالت من: هیچ کدام
باوَر کــُ ــ ـن !
دَرد دارَد ...
وَفـــــــادار دَســــتانی باشـــــی
کــه هــــیچ گــــــاه لــَــمس نـــَـکردی ...
خــط زدنِ مَـــن ، پـایــآنِ من نبـــود !!!
آغـــاز بی لیاقتـــیِ تـو بــود!