اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


نظرسنجی: ادامه داستان رو بنویسم یانه؟
بنویسخوبه.
ننویس بده.
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 2.75
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

(یه داستان جالب درباره ی وان دایرکشن)(داستانه جالبیه)

#1
Heart 
سلام میخوام یه داستان در باره ی وان دایرکشن بنویسم الان یکم رو مینویسم بعد اگه خوشتون اومد بقیه اون رو واستون مینویسم این داستان انگیلیسی هست و من میخونم بعد واسه شما ترجمشو مینویسم Heart
پس اگه مشتاق به فهمیدن بقیه داستان هستید نظر وسپاس فداموش نشهBlush
تو وسایلتو جمع کردی از المان به انگلستان رفتی ساعت"6 "به انگلیس رسیدی .
رفتی طرف دانشگاه وقتی رسیدی به دانشگاه نگاه کردی گفتی :باید از هفته ی دیگه اینجا درس بخونم به طرف خوابگاه راه افتادی وقتی رسیدی رفتی طبقه ی سوم در زدی یه دختر درو باز کرد رفتی تو ونشستی رو کاناپه بعد اون دختر سلام کرد وگفت: من "النور"هستم تو هم سلام کردی واسمتو گفتی. النور گفت:من اینجا تنها زندگی میکنم تو از کجا اومدی؟گفتی :من از المان اومدم .النور گفت :من از اشنائیت خوش بختم تو گفتی:من هم همین طور النورگفت:می گم اشکالی نداره دوست پسرم با دوستاش بیان اینجا؟گفتی :نه اشکالی نداره النور گفت :با خودم فکر کردم شاید خوشت نیاد.گفتی نع من مشکلی ندارم. النور خوشحال شدرفت تو فکرتورفتی ونشستی رو"اپن"یه دفعه در باز شد "5"تا پسر اومدن تو النور از جاش پاشد بعدلوئی اومد جلو کمرش رو گرفت و "بوسش"کرد.النوربه توگفت:این دوست پسرم لوئیه تو و لوئی به هم سلام کردین تو نگاهشون کردی وگفتی:ببخشید شما در "زدن "بلد نیستین؟هری اومد جلوت وگفت:نه خانم خانما تواون لحظه یاد حرف النور افتادی که قبل از اومدن پسرا بهت گفته بود:بهتره از هری فاصله بگیری وباهاش قاطی نشیRolleyes
خب اگه مشتاق به شنیدن ادامش هستید سپاس ونظر بدیدوتوی نظر سنجی شرکت کنین تا بقیه داستانو دوبله کنمHeartHeartHeart

ILOVE YOU
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(یه داستان جالب درباره ی وان دایرکشن)(داستانه جالبیه)
پاسخ
 سپاس شده توسط DiReCtIoNeR GiRl ، زهرا10000 ، jinora ، -Edgar ، آرامش ، *nadia*horan* ، HediVampire ، نازنین* ، farnaz bieber ، دیانا18 ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، هیلدا 82 ، ຖēŞค๑໓ ، mobina81 ، نیلوفر 2000 ، نیمارعشقمه ، Thyme ، melika directioner ، オスイン
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
(یه داستان جالب درباره ی وان دایرکشن)(داستانه جالبیه) - اریانه - 07-01-2014، 10:22

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان