امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 3.8
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مقصد نهایی ورژن فلشخور !+15 (بخش سوم )

#3
مقصد نهایی ورژن فلشخور !+15 (بخش سوم )



بخش 3

31 اکتبر سال 2015 ..
شب :
جشن هالووین توی کوه های الابا برپا بود ..
تله کابین عظیمی از سمت زمین ب طرف کوه ها قرار داشت و در زیر مسیر تله کابین شهربازی به چشم میخورد ..
جمعیت مردم رو به افزایش بود ..
دوستان دبیرستانی کنار همدیگه اما با فاصله حرکت میکردند ..
صدای فشفشه ها همه جا می پیچید ..
مردم در گریم های ترسناک دیده می شدند ..
هلن و چلسی در حالی که میخندیدند و پشمک میخوردند با هم قدم میزدند ..
چلسی گفت : هلن تو شبیه یه زامبی ترسناک شدی!
هلن خندید و گفت : ممنونم ! این گریم سه ساعت تموم طول کشید ..
چلسی از پشمک گاز بزرگی زد و گفت: هومممم عاشقشم!
با صدای مهیب فشفشه مورگان دست استفان رو سفت چسبید  .. استفن با خونسردی گفت : ترسیدی ؟
مورگان دست استفن رو رها کرد و کمی اروم شد و گفت : نه ! همه چیز رو به راهه ..
استفن لبخندی زد و گفت : گریم روح بهت میاد مور!
مورگان موهای کوتاهش رو کنار زد و گفت : ممنونم ..
برد و ویلبر در حال عکس برداری بودند ..
دست برد درد کمتری داشت .. پسرا طبق معمول مشغول اذیت کردن بلا و کندل بودند ..
بلا پووفی کشید و گفت : ویلبر .. برد.. شما حال بهم زنید !
کندل تایید کرد ! ویلبر و برد قهقه زدند .. برد گفت : مگه میشه از دوتا جیگر دست کشید ؟
کندل لبخند مصنوعی زد و دستش رو به علامت ف*ک بالا برد و بلا از اونجا دور شد ..
پسرا خندیدند .. ویلبر گفت : چه خانومای خشنی !
ونسا و اریک کنار یکدیگه حرکت میکردند ..
اریک گفت : دوس پسر کوچولوت داره با التا راه میره ! نمیخوای کاری کنی ؟
- اصلا برام مهم نیست اریک .. بزار امشب خوش باشه ! شاید باید یه فکر اساسی برای رابطمون بکنم ..
اریک ایستاد و ونسا ب تبیعیت از وی به راه رفتن ادامه نداد و پرسید : بچه ها دارن میرن .. نمیخوای بیای؟
- میخوای با اندرو تموم کنی؟
ونسا هول شد و پرسید : چی؟
- خودت گفتی ..
- نه گفتم میخوام یه فکری برای این رابطه کنم ..
سپس اندکی مکث کرد و گفت : من دوسش دارم !
اریک تایید کرد و به راه افتاد .. ونسا هم به دنبالش حرکت کرد ..
توی فکر فرو رفته بود .. اروم و بی صدا حرکت میکرد ..
به پشمک فروش نگاهی انداخت .. چه صورت وحشتناکی ! پشمک فروش موذیانه به ونسا خیره شده بود ..
نگاهی به دستگاه پشمک ساز انداخت .. بشقاب پشمک ساز به سرعت میچرخید .. نگاه ونسا خیره موند ..
الیشیا رو دید .. مثل اینکه قصد خریدن پشمک داشت ..
الیشیا که گرم صحبت با مکنزی بود اصلا متوجه نگاه موذیانه پشمک فروش نشده بود ..
ونسا نمیتونست تکون بخوره ..
بشقاب پشمک ساز به سرعت میچرخید و پرهای تیزش نمایان میشد ..
الیشیا دستش رو به بشقاب نزدیک کرد ..
ونسا جیغی کشید و گفت : نه الیشیا !
الیشیا دستش رو با صدای ونسا عقب کشید ..
یه تیکه از پارچه لباسش به پره های پشمک ساز گیر کرد و بریده شد ..
چرخش بشقاب متوقف شد و الیشیا با ترس به پشمک ساز نگاه کرد ..
پشمک ساز گفت : متاسفم خانوم .. اصلا حواسم نبود
ونسا به طرف الیشیا و مکنزی که ترسیده بودند دوید ..
- حالتون خوبه دخترا ؟
مکنزی سرش رو تکون داد .. الیشیا گفت : نزدیک بود انگشتم قطع بشه ..
ونسا با ارامش گفت : بخیر گذشت .. حالا هم بیا تا به بقیه ملحق شیم .. الیشیا و مکنزی با هم به راه افتادند .. ونسا اندکی مکث کرد و به سمت جایگاه پشمک فروش نگاه کرد .. کسی نبود ..
عقب عقب راه رفت .. به دور و بر نگاه کرد .. زوزه باد شنیده میشد و دور و برش خالی از جمعیت بود ..
قلبش به تندی میزد ..
دستی رو روی شونه هاش حس کرد جیغ بلندی کشید ..
- ون .. منم منم ..
اندرو ونسا رو به سمت خودش برگردوند ..
ونسا بی درنگ اندرو رو در اغوش کشید ..
- چی شده ون ؟
- من میخوام برم خونه .. من نمیخوام اینجا باشم  .. اندرو بیا برگردیم
اندرو صورت ونسا رو توی دستاش گرفت و گفت : تو فقط یکم ترسیدی .. امشب شب هالووینه باید خوش باشیم نه ؟ ون من نباید تنها میزاشتم ...
ونسا دستای اندرو رو کنار زد و گفت : آن .. خواهش میکنم ..
در این لحظه صدای خوان و جوناس به گوش رسید ..
خوان فریاد زد : جوجه های عاشق نمیخواید حرکت کنید ؟
اندرو نگاهی به ونسا انداخت و گفت : چیزی برای ترس نیست عزیزم .. دستتو به من بده و با من بیا ..
سپس دست ونسا رو گرفت و به سمت خوان و جوناس حرکت کرد ..
نیم ساعت بعد همه دوستان توی کافه ای که در جشنواره قرار داشت بودند ..
گروه به گروه روی میزهای 4_5 نفره نشسته بودند و نوشیدنی می نوشیدند ..
چلسی و هلن از خاطرات دوران مدرسه برای هم میگفتند و ذوق میکردند ..
در این حال دو پسر غریبه به اونا نزدیک شدند ..
پسر اولی موهای بور و صورت سفید کک مکی داشت و چشمای ابی براق که به خوبی اصلیت انگلیسیش رو نشون میداد ..
پسر اول مودبانه گفت : من و دوستم میتونیم کنار شما خانوم های زیبا بشینیم ؟
چلسی گفت : حتما .. و لبخندی زد ..
پسر دوم بر خلاف دوستش موهای مشکی بلند و چشمای مشکی و دماغ پهنی داشت .. از ظاهر ارومش میشد حدس زد که اون یه هندی اصیله ..
پسر مو بور خودش رو هنری معرفی کرد و سپس به دوستش اشاره زد و گفت : اسمش سلمان هست ..
چلسی با لبخندی گفت: من سو هستم .. ولی توی امریکا  بهم میگن چلسی !
هلن ادامه داد : منم سئول بی هستم ولی بهم میگن هلن !
هنری خندید و گفت : مثل اینکه ما با دوتا خانوم زیبای کره ای طرفیم نه ؟
دخترا با هم گفتند : 예, 선생님( بله اقا )
هنری خندید و گفت : اوه .. من کمی از زبون شما رو میفهمم ..
چلسی ذوق کرد و گفت : واقعا ؟ شما اولین انگلیسی ای هستید که میبینم زبون ما رو میفهمید ..
در تمام این مدت که چلسی و هنری مشغول صحبت بودند ..
سلمان کوچکترین لبخندی نزد .. هلن به هنری گفت : ببینم دوستت همیشه اینقدر ارومه ؟
هنری گفت : اره تقریبا همیشه .. ولی مرد اصیلیه !
سلمان بدون اینکه حرفی بزنه به دختری ک روی صندلی میز کناری قرار داشت خیره شد ..
چلسی موذیانه گفت : مثل اینکه از ونسا خوشش اومده ..
هلن خندید .. هنری لبخندی زد ..
چلسی با خنده گفت : اون نامزد داره سلمان !
هلن از خنده ریسه میرفت .. ونسا در فاصله نه چندان زیادی و کنار میز چلسی و هلن نشسته بود ..
اندرو و الیشیا و مکنزی هم بروی صندلی های میز ونسا نشسته بودند ..
ونسا اروم بود و با خوراک ماهی رو به روش بازی میکرد ..
برد با صدای بلندی فریاد زد : گردگیر بدبخت ! فرد همیشه تو بازی ذخیره هست !
سپس لیوان ابجوی بزرگی رو برداشت و فریاد زد : زنده باد بوستون بروئینز!
عده ای از کسانی که در کافه حضور داشتند هورا کشیدند ..
اما مرد  دیگری گفت : بروئنزیای حقیر ! تا وقتی رنجرز هست شما نمیتونید حتی به استنلی کاپ دست پیدا کنید !
ویلبر خندید و از جا بلند شد و به سمت مرد قوی هیکل نگاه کرد و گفت : تو چی میخوای بگی نیویورکی عوضی؟ اومدی تو بوستون و داری به بروئنزیا توهین میکنی؟
با گفتن این حرف مرد قوی هیکل رو هل داد .. بروئنزیایی ها ویلبر رو تشویق کردند ..
( تو این قسمت بچه ها دارن از تلویزیون کافه بازی هاکی رو تماشا میکنن .. هاکی رو یخ یکی از پرطرفدارترین بازیای بوستون هست و مردم بوستونی روش تعصب خاصی دارند .. بروئنزیا تیم هاکی بوستونه و رنجرز هم تیم هاکی نیویورکه ..
استنلی کاپ هم همون کاپ حذفیه بازیه هاکیه !)
الیشیا رو به مکنزی گفت : از بازی هاکی متنفرم!
مکنزی جواب داد : چون یه مادریدی هستی !
مورگان گرم صحبت با استفن بود ..
- بازم ابجو میخوری مور؟
مورگان رد کرد و گفت : نه استفن نمیخوام مست بشم ..
جایگاه مورگان و استفن میز رو به روی ونسا بود ..
- گل گل گل ..
صدای تماشاچیای بازی هاکی تو کافه بود ..
ونسا گوش هاش رو گرفت ..
ناگهان نگاهش به سمت سلمان کشیده شد .. مردی که تمام این مدت به او خیره شده بود ..
موبایل اندرو زنگ خورد و اون برای جواب دادن به بیرون از کافه رفت ..
ونسا به سمت سلمان خیره شد ..
سلمان با انگشتاش اروم به میز ضربه میزد و ونسا به خوبی ریتم ضربه رو توی اون شلوغی میشنید ..
به ساعت نگاه کرد .. 10 ؟ چقدر زود گذشت ..
حس تشنگی کرد .. کمی نوشیدنی نوشید
به سمت چلسی نگاه کرد .. مثل اینکه شدیدا مست بود! با هلن روی میز کافه میرقصیدند و به چیزی توجه نداشتند ..
ویلبر و برد مشغول تماشای بازی هاکی بودند ..
الیشیا و مکنزی نوشیدنی میخورند ..
مورگان و استفن حرف میزدند ..
در این بین فقط ونسا بود که خودش رو تو خلا احساس میکرد ..
از جا بلند شد و به سمت دست شویی کافه رفت ..
ابی به صورتش زد که باعث شد گریم دور چشمش پخش بشه و سیاهی دور چشمش رو فرا بگیره ..
خودش رو تو اینه نگاه کرد ..
- اروم باش ونسا .. اروم باش دختر ! تو زیادی ترسو شدی
به خودش تلقین میکرد..
چند بار چشماش رو باز و بسته کرد ..
ی بار ..
دو بار ..
سه بار ..
تصویر سلمان رو پشت سرش دید ! خواست جیغ بکشه که دستای سلمان رو روی دهنش حس کرد ..
رو به روی سلمان قرار داشت .. ترس توی چشمای ونسا موج میزد ! سلمان لبخند چندشی زد ..
ونسا چشمهاش رو بست .. با تمام وجود با سلمان ضربه میزد و میخواست که اون رو از خودش دور کنه کنه ..
چشم هاش رو باز کرد ! کسی نبود ..
شیر اب باز بود ..اب شر شر میکرد ..
ونسا دست هاش رو روی دهنش گرفت و زیر لب گفت : خدای من .. سپس از دست شویی خارج شد .. اندرو رو دید ک دنبال او میگرده .. با دیدن ونسا گفت : عزیزم کجا بودی ؟ ما داریم میریم تله کابین سوار شیم ..
ونسا در حالی که اشک توی چشم هاش موج زده بود گفت : اندرو من ..
اندرو گونه ونسا رو بوسید و گفت : نترس عزیزم .. چیزی نیست ! بیا بریم ..
ونسا علی رغم میلش با اندرو از کافه خارج شد .. لحظه ای به پشت سر نگاه کرد .. کسی رو ندید !
یک ربع بعد دوستان هم مدرسه ای کنار تله کابین حضور داشتند ..
ویلبر فریاد زد : احمق نباش مرد .. ما بچه نیستیم میتونیم از خودمون مراقبت کنیم
مرد مراقب گفت : نه اقا .. هوا مساعد نیست ! هر اتفاقی ممکنه توی تله کابین رخ بده ..
حتی جشنواره رو داریم جمع میکنیم ! بهتره به خونه هاتون برگردید ..
برد گفت : بزدل ترسو ! ما داریم پول میدیم .. زود باش این قارقارکا رو راه بنداز ک*ن گشاد ..
خوان تایید کرد و گفت: ما بلیط داریم اقا .. فقط یه دوره ! هالووین رو خراب نکنید !
مرد مراقب اندکی فکر کرد و گفت : من مسئولیتی قبول نمیکنم ...
بلا ضربه ای به روی باسنش زد و گفت : مهم نیست ! اتیش کن بریم !
دوستان کله شق صف گرفتند .. هر تله کابین سه جایگاه داشت..
در وهله اول هلن1 و چلسی2 و دوست جدیدشون هنری3 سوار شدند ..
نفرات بعدی الیشیا4 و مکنزی 5 بودند ..
بعد از انها خوان 7 و جوناس 8 سوار کابین شدند ..
مورگان 9 و استفن 10 در کابین بعدی قرار داشتند ..
ونسا به بازوی اندرو چسبید و گفت : من میترسم اندرو .. بیا برگردیم .. خواهش میکنم
اندرو لبخندی زد و گفت : نترس عزیزم من کنارتم خب؟
- ولی ..
-چیزی نیست عزیزم !
ونسا به هوا نگاه کرد .. رعد و برق شدیدی شکل گرفته بود ..
التا رو دید که میخواد با ویلبر و برد سوار بشه .. اما انگار که بلیطش مشکلی داره ..
کندل11 و بلا12 از فرصت استفاده کردند و به  داخل کابین بعدی رفتند ..
- هی خانوم ! شما نباید ..
ویلبر گفت : بیخیال مرد .. بهتره کار ما رو راه بندازی ! التا با ما میاد ..
مراقب حرفی نزد ..
ویلبر 13 و برد 14 و بعد از اونها التا 15 سوار کابین شدند ..
در اخر اریک و ونسا و اندرو باقی مونده بودند ..
با نشان دادن بلیط .. اریک 16 .. اندرو 17 و ونسا 18 سوار کابین شدند ..
 سپاس شده توسط Jack Daniel'ѕ ، _Lσѕт_ ، omidkaqaz ، Silver Sun ، # αпGεʟ ، Apathetic ، esiesi ، √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، sober ، Mαяѕє ، Faust ، an idiot ، Titiw ، MS.angel ، ×ThundeRBolT× ، teen555 ، funny girl... ، vampire whs ، girl of chaos ، mih


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: مقصد نهایی ورژن فلشخور !+15 (بخش دوم) - Δ.н.ο.υ.я.Δ - 23-10-2015، 15:24


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان