امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 4.2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣

#11
بَخش های سهـ و چهار داستان بچهـ های فلشخور در مَدرسهـ..!


3_ خُلاصهـ مُبیــنا راهی بیمارستان شُد!
ماهمـ تو مدرسهـ بودیــم و زنگ تفریح خورده بودُ اومدیم تو حیاط مدرسه پدر مادر مُبیــنا اومدن و غزل نمیخواست ببیــنَنِش! غزل داشت قایمـ میشُد کهـ فریـــد با صدای بُلند گُفت غزل قایموشَکـ بازی میکنی؟
پدر ومادر مُبیــنام شنیده بودن یه دانش آموزی بنام غزل اون کارو با مبینا کردهـ پدرو مادرش غزلُ دیدَن و از اونجایی که فریــد اونُ با اسم غزل صداش کرد شناختنش غزل مات شدهـ بود
که پدر و مادر مبینا افتادن دُنبال غزل! باباش کُتشو درآورد من گُفتمـ یا خُدا! الان دُختر مردمو میکشه غزل همچنان داشت فرار میکرد«
کهـ با صورت خورد تو دیوار!x افتاد زمیــن بابای مبینا اومد بالا سرش گُفت گیرت آوُردم! دُختره لوس..
غزل دید راهی ندارهـ پَس گریه کرددآستــآن های طَنز فِلشخورے➣
و اونامـ دلشون بحال غزل سوخت مامان مبینا گُفت گریه نَکُن عزیزَم «غزل»»»»دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣
بابای مبیــنا گُفت چی چیو گریه نکن خانوم! زده بچمونو با آمپول فرستاده بیمارستان! غزل »»»» cry2
انقدر لوس بازی درآورد تا ولش کردن!
فریــد اومد گُفت علی گُفتمـ جونم؟ گُفت بنظرت هیتلر هدفِش چی بود؟ گُفتمـ میخواست یه آریایی اَصل بسازهـ آلمان ها هم آریایی هستن!
مدرسه زنگش خورد و رفتیــم خونه غروب ساعت پنج شیش یه سر رفتم در خونه فریــد اینا دیدم نیستن!
فرداش تو مدرسهـ بهش گُفتمـ : دیـــشَب اومدم درخونتون نبودی♪♫  راستشو بگو کُجا رفتهـ بودی♪♫؟
فریــد گُفت رفته بودم زمین چَمن بازی کنمـ قولی که دادهـ بودمو به دوستام رو انجام بدم گُفتمـ: دروغ نگو دروغ نگو توروخُدا گولمـ نَزن♫  دیدَنِت با دیگرون تو کافی شاپ ها رفته بودی♪


فریـــد گُفت قسم به اون زیــارتی که رفتم   قسم به اون عبادتی که کردم  
قسم به اون قُفلُ دخیل که بستم  بَعد خُدا من تورو میپرستمـ ♪♫♪دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣






4_ فریــد داشت ترانه میخوند تو کلاس معلم هنوز نیومده بوددآستــآن های طَنز فِلشخورے➣  
دیدیم معلم امروز خبر آوردن نمیاد جایی کار دارهـ همگی پا شُدیــم ._.»»»دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣
من رفتم پیش غزل نشستمـ دیدم به تخته نگاه میکنه گفتم چته؟ 
گُفت دلمـ گرفتهـ یه چیزی بخون شاد شیمـ ^_^!...
میزامون شُد آلات موسیقی و رفتیــمـ تو فاز موسیقی هر وقت معلم نمیومد با از ایــن کارا میکردیــمدآستــآن های طَنز فِلشخورے➣
به فریـــد گُفتم بپر وسط هُنر نمایی کُن! گُفت نه تو اول برو گُفتم شما بزرگتری! .-.
رفت وَسط کلاس گُفتمــ« حالا دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣ دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣ دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣
♪♫♪♫
فریــــد اینوجوری هنر نمایی میکرد :||»»»»دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣

گُفتمـ اَه اهـ بیا ابرومونو بُردی =/
دیدیمـ ایمان نشسته تَه کلاس دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣


گُندهـ مَدرسهـ که میگن ایمان بود! ._.
گُفتیــم تو نمیای؟ گُف نُچ
ماهم ادامه دادیم
حالا دَس دَس دَس دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣
اُ
اُ
اُ آُ آُ
اُ 
اُ
اُ اُ اُ

وَ ایمان شروع به خوندن کَرد!
هل دان دان دان .. هلـع دان دان دان هلـ, یه دانه دو دانه سه دانه 





وَ بی خبر از همه جا معلم ناگهان اومد مارو اینجوری دید!دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣
و کُلا حالمونو گرفت! :|


پایان
پاسخ
 سپاس شده توسط ( lιεβ ) ، Silver Sun ، Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ ، Brooklyn Baby ، мoвιɴα т ، ~ُُBön َBáŠŦ~ ، sober ، ✓SHINE AGAIN✓ ، # αпGεʟ ، FARID.SHOMPET ، eɴιɢмαтιc ، Berserk ، omidkaqaz ، || Mιѕѕ α.η.т || ، ✘Nina✘ ، باران20 ، ÆҐÆŠĦ ، مهسا کوچولو ، mr.destiny ، Medusa ، girl of chaos ، Mobi.32 ، {HoSsein_83} ، #lonely girl#
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: دآستــآن های طَنز فِلشخورے➣ - ʜɪᴅᴅᴇɴ - 13-08-2015، 10:12


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان