امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ولاد دراکول که بود؟آیا واقعا دراکولا فرد بدی بود؟یا نکات منفی منسوب به او شایعه است

#6
خزو بیخیال گوشتو بچسبش.
شرح کارهای خوفناکExclamationولاد چهارم:
کشتارهای وحشتناکی که او انجام میداد باعث شد تا مردم لقب "ته پس" به معنی "سیخ کـِشنده" را به او بدهند.

در یکی از نبردها ترک ها قاصدی را برای مذاکره نزد"دراکولا"فرستادند،این فرستاده با پیمانی به نزد او آمده بود که امنیت جانی او را تضمین میکرد (در طول تاریخ قاصدها و پیک ها از امنیت جانی کافی برخوردار بودند) اما این قانون تاثیری بحال این مرد بینوا نکرد "ولاد" بلافاصله وسایل شکنجه او را فراهم نمود و دست بکار شد. او با دقتی فراوان عمل میکرد، بطوری که زندانی اش همیشه هوش و حواس خود را حفظ میکرد، شایع است که این فرستاده بیچاره چندین روز طول کشید تا بمیرد.
ولاد از کشتن و حذف کردن دشمنان خود و همچنین از انتقادگران و درباریان تملق گویی که به حد کافی زبان به تعریف و تمجید از او باز نمیکردند و بالاخره هر کسی، چه مظنون، چه گناهکار و چه کسانی که در آینده احتمال خیانتشان میرفت، بر روی آنها به سیخ کشیده میشدند. گاهی او تنها برای اینکه به مجرمان احتمالی درس عبرتی بدهد، دست به کشتار میزد تا مشکل آفرینان احتمالی از عاقبت خود آگاه شوند. او حتی از اینکار لذتی وافری میبرد!
او عادت داشت که قربانی های خود را که پیوسته در حال فریاد و ضجه کشیدن بودند با دقت و وسواس عجیبی در اشكال هندسی متنوعی، بر اساس سن و جنس و رتبه و مقام، صف آرائی نماید.
گاهی از اوقات به چوب کشیدن افرادی را به عنوان تفریحات هنگام شام در اطراف میز غذاخوریش برنامه ریزی میکرد . روزی به یکی از مهمانانش گفت : ایا از این منظره بوی ناراحت کننده و زننده ای بمشام میرسد.؟! مهمان بخت برگشته با دیدن ان منظره دچار حالت تهوع شد و نتوانست جلوی خود را بگیرد . " ولاد" گفت : من نمیتوانم اجازه ندهم که بینی حساس شما این بو را استشمام نماید ولی میتوانم شما را در طبقه بالای ان منظره قرار دهم تا ان بوی زننده به مشام شما نرسد و انگاه به یک سرباز دستور داد : این اقا را از اینجا ببرید او را در چوبه داری که بلندتر از بقیه است قرار دهید! مهمان بینوا را از جایش بلند کردند و پاهایش را از هم جدا نمودند و در وضعیت بازی قرار دادند . سپس یک چوب نوک تیز را به درون بدن او فرو کردند تا مردک بینوا با تمام وزنش بر روی ان قرار گیرد درست مثل اینکه به روی ان چوب بلند نشسته باشد سپس ان چوب را بلند کرده و در جایش مستقر نمودند به گونه ای که ان مهمان بدبخت قادر بود از ان بالا به دیگر قربانیانی که مثل او بودند نگاهی بیندازد قربانیانی که مثل خودش بر چوب هائی که در بدنشان فرو رفته بود, به حالت ایستاده باقی مانده بودند. شاید در ان زمان دیگر بوی انها بمشام این مهمان بیچاره نمیرسید .
یا مثلا در یک مهمانی، "دراکولا"دستوری صادر میکند که تصورش هم انسان را شگفت زده خواهد کرد. در یک میهمانی که فرمانداران و لشکریان بهمراه بستگانشان در آن شرکت داشتندبه فرمانداری میگوید بهمراه تمام اعضای خانواده نزد او بروند و کنارش بنشینند آنگاه به فرماندار میگوید:اگر میخواهی خود و فرزندانت زنده بمانید باید در حضور تمام مهمانان و فرزندانت سینه زنت را از بیخ ببری و آنرا بخوری.
این نمونه کوچکی از جنایات دراکولای واقعی تاریخ است. با اینحال روزهایی وجود داشت که دراکولا از شکنجه دادن مردم نیز خسته میشد و به همین دلیل به دنبال تفریحات دیگری می گشت. روزی دستور داد که فقرا و گدایان را به کاخ بیاورند و آنها را سیر کنند قبل از همه به ملازمان امر کرد آنها را به حمام برده و لباسهای فاخر بر تن آنها کنند بر سر میز شام به هر کدام کیسه ای زر داد و هنگامی که مسکینان و فقرا از دست و دلبازی دراکولا خرسند شده بودند چهره واقعی او آشکار شد. در باغ تعدادی دیگ بزرگ آماده طبخ بود هر کدام از گدایان را درون دیگی کرد و روی آتش گذاشت زیرا معتقد بود که که گدایان بی دلیل غذای مردم را میخورند درحالیکه نمیتوانند بهای آن را بپردازند.
یکبار تعدادی از سیاستمداران عثمانی به نزد او آمدند آنها بنا به سنت و رسم خود لباسهایی محلی و کلاه های بلندی بسر داشتند و با این حالت در مقابل"دراکولا" ادای احترام کردند. دراکولا برای آنکه به آنها نشان دهد که ترجیح میدهد ملاقات کنندگانش بی کلاه به نزد او حاضر شوند دستور داد کلاه های این ترک ها را به جمجمه شان میخکوب کنند.
دراکولابه حادثه نویسی دستور داده بود که تمام حوادث و وقایع هایی را که از شکنجه کردن انسانها ومی افتد ضبط و ثبت کند. او جنایات وحشیانه خود را هنری میدانست که دیگران از فهم آن عاجزند. چند مجسمه ساز و نقاش را مجبور کرده بودکه از خلق هنرش تابلو و مجسمه بیافرینند. امروزه از آن آثار هولناک مجسمه ها و تابلو هایی باقی مانده که یادگار جنایت این موجود پلید و بیمار است.


او از چاپلوسان و کسانی که از او تعریف و تمجید میکردند خوشش می آمد. روزی دراکولا دو راهب را که از صومعه آمده بودند به نزد خود پذیرفت و با غرور و سربلندی آنها را بیرون کاخ برد و صفوفی از انسانهای به چوب کشیده را که در محوطه حیاط بودند به آنها نشان داد.یکی از راهبان با حالتی تائید کننده سرش را تکان داد و گفت: شما از جانب خداوند انتخاب شده اید که شروران و بدکاران را مجازات نمائید اما رفیق و همراه آن راهب را که با جسارت و شجاعت تمام ناراحتی و نارضایتی خود را بیان کرده بودبه چوب کشید.
همچنین دراکولا از سوال کردن از مهمانانش لذتی وافر میبرد و چنانچه به این نتیجه میرسید که پاسخ خوب و مناسبی به سوالش داده شده از کشتن آنها چشم پوشی میکرد.در یک جشن که مهمان دراکولا یک اشراف زاده لهستانی بنام"بندیکت دو بوتیور"بود پس از صرف شامتعدادی مستخدم ناگهان یک نیزه طلائی را به داخل اطاق پذیرائی آوردند و آنرا مستقیم در برابر "دو بوتیور" که با احتیاط مشغول تماشا کردن این برنامه بود بر زمین فرو کردند.
دراکولا لبخند زنان گفت:بمن بگوئید برای چه دستور دادم این نیزه را اینجا بیاورند؟
شاهزاده لهستانی پاسخ داد:عالی جناب!حدس میزنم که یک اشراف زاده توجه شما را بخود جلب کرده است.
دراکولا با لبخند گفت:خوب گفتید،شما نماینده کشور بزرگی هستید و من این نیزه را به احترام شما مخصوصا در این تالار جای دادم.
مرد لهستانی از شهرت شوم دراکولا در ارتباط با این شوخی های مهلک آگاهی داشت وبه این نتیجه رسید که منظور از "احترام" همان فرو کردن چوب در بدنش بود.
او به سرعت شروع به صحبت نمود و گفت:عالی جناب!چنانچه من برای انجام کاری مسئول بوده ام که مجازاتش مرگ است از شما تقاضا نخواهم کرد که مرا عفو کنید و از کشتن من صرف نظر نمائید زیرا شما خود بهترین قاضی میباشید بنابر این شما مسئول مرگ من نخواهید بود بلکه تنها خودم مسئول خواهم بود.
دراکولا شروع به خندیدن کرد و گفت: چنانچه اینگونه بمن پاسخ نداده بودید بطور حتم شما را به این نیزه میخکوب میکردم!

ولاد سرانجام به علت خیانت برادرش (رادو ) مورد محاصره قرار گرفت و در ابتدا با توسل با جنگ پارتیزانی پیروز بود ولی سیل مهاجمین عثمانی با خیانت برادرش رادو وارد شهر شده و ولاد را که جانانه میجنگید را به قتل رساندند.گفته میشود ولاد تا چند ثانیه در حالی که سر ش قطع شده بود همچنان میجنگید.جنازه او را در سنگاوو دفن و سرش را به استانبل فرستادند

جنایت و کشتاری که "ولاد ته پس" معروف به "دراکولا" در مرکز "والاکیا" انجام داد برای همیشه در تاریخ ثبت شده است. "ترانسیلوانیا" سرزمینی است که "دراکولای واقعی" آنرا جولانگاه خود کرده بود. این منطقه بیش از 1000 سال جزء سرزمین مجارستان قلمداد می شد اما رومانی پس از جنگ جهانی اول آنرا به تصرف خود درآورد. .نکته دیگر که باید توضیح دهم:در هیچ روایت و اسنادی به خون آشامی و نوشیدن خون توسط"ته پس" اشاره نشده است. اولین بار نویسنده ای بنام"برام استوکر" دراکولای تخیلی داستان خود را با الهام از داستان زندگی ولاد سوم خلق کرد. خون آشامی که زادگاهش"ترانسیلوانیا"است. بعدها از این داستان فیلم ها و تاترهای مختلفی ساخته شد.اما همانگونه که در بالا اشاره کردم خون آشام برام استوکر در برابر دراکولای واقعی براستی موجودی بی آزار و کوچک است.


امروزه ولاد به خاطر تنفر فراوانش از هرچه عثمانی بود، توسط بسیاری از اهالی، یک قهرمان ملی تلقی میشود و به دلیل اینکه در جنگ بر علیه دشمنان کشته شد و حتی در مقابل برادرش که به وطن فروشی متهم شده بود ایستاده و نبرد کرده بود، بیشتر یک شهید به شمار میرود. مجسمه های متعددی به افتخار او بنا شده است و محل تولدش در سیگی سوارا Sighisoara و مدفنش در سناگوو Snagov، هردو مکانهایی حفاظت شده و مهم به شمار میروند.
همچنین قصر محل سکونت او در ترانسیلوانیا (Transsylvanien) تبدیل به مکانی توریستی شده است که روزانه بازدیدکننده های بسیاری دارد


دراکولا اصلی اینه.Smile
پاسخ
 سپاس شده توسط ☭Nicola☭ ، بر پشت شیر،خورشید اثر ، Pachacuti Hirohito
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
دراکولا - Kamila❤ - 19-07-2012، 14:12
دراکولا - FARID.SHOMPET - 21-07-2012، 10:14
دراکولا اینه - oda - 12-10-2012، 15:54

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  نقط مثبت و منفی دولت عثمانی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان