27-11-2011، 15:20
چه دربار مقتدری!!!!
داستانی دیگر از فتحعلی شاه
روزی فتحعلی شاه یکی از شاعران معروف دوران خود را دعوت میکند تا نظر خود را درباره ی شعر های او0(فتحعلی شاه) بدهد شاعر نیز با شجاعت از شعر های فتحعلی انتقاد میکند فتحعلی شاه دستور میدهد اورا در طویله ای ببندن پس از چند روز دوباره اورا نزد شاه میاورند شاه شعری دیگر برای او میخواند ناگهان شاعر راه خود را میکشد و میرود فتحعلی شاه از او سئوال میکند کجا؟
او میگوید( دارم میرم به طویله.... !)
داستانی دیگر از فتحعلی شاه
روزی فتحعلی شاه یکی از شاعران معروف دوران خود را دعوت میکند تا نظر خود را درباره ی شعر های او0(فتحعلی شاه) بدهد شاعر نیز با شجاعت از شعر های فتحعلی انتقاد میکند فتحعلی شاه دستور میدهد اورا در طویله ای ببندن پس از چند روز دوباره اورا نزد شاه میاورند شاه شعری دیگر برای او میخواند ناگهان شاعر راه خود را میکشد و میرود فتحعلی شاه از او سئوال میکند کجا؟
او میگوید( دارم میرم به طویله.... !)