یک روز می خواستیم رسم دنیا را بر هم بزنیم ...
می خواستیم تنها لیلی و مجنونی باشیم که به هم می رسیم ..
من لیلی بودم تو مجنون یا من مجنون بودم و تو لیلی؟
چه تفاوتی می کرد!؟ اما به گمانم هر دو مجنون بودیم ...
راستی من هنوز منگم هنوز به هوش نیامده ام ...
می توانی کمکم کنی؟
به من بگویی که چگونه این عهد شکسته شد؟
من لغزیدم یا تو؟
باز هم می گویم چه تفاوتی می کند؟!
دیدی چقدر ساده سرنوشت ما هم مثل لیلی و مجنون نرسیدن شد؟
من چه ساده مجنون شدم و نشد ...نشد که به لیلی قصه ام برسم.
رسم عجیبی است ..
گفتم رسم دنیا؟
نه رسم دنیا را نمی گویم...
منظورم رسم آدم هاست"
................................................................................................................
دیروز او رادیدم،کنارخیابان بساطش راپهن کرده بود.
طفلکی حتما خیلی خسته شده بود.
جلو رفتم وشکلاتی خریدم.
دوباره با همان نگاه زل زد توی چشامهایم،می دانم که دلش می خواست
بیشتر بخرم، اما چه کنم که خودم هنوز دسته گل سرخ هایم را نفروخته بودم. . .
می خواستیم تنها لیلی و مجنونی باشیم که به هم می رسیم ..
من لیلی بودم تو مجنون یا من مجنون بودم و تو لیلی؟
چه تفاوتی می کرد!؟ اما به گمانم هر دو مجنون بودیم ...
راستی من هنوز منگم هنوز به هوش نیامده ام ...
می توانی کمکم کنی؟
به من بگویی که چگونه این عهد شکسته شد؟
من لغزیدم یا تو؟
باز هم می گویم چه تفاوتی می کند؟!
دیدی چقدر ساده سرنوشت ما هم مثل لیلی و مجنون نرسیدن شد؟
من چه ساده مجنون شدم و نشد ...نشد که به لیلی قصه ام برسم.
رسم عجیبی است ..
گفتم رسم دنیا؟
نه رسم دنیا را نمی گویم...
منظورم رسم آدم هاست"
................................................................................................................
دیروز او رادیدم،کنارخیابان بساطش راپهن کرده بود.
طفلکی حتما خیلی خسته شده بود.
جلو رفتم وشکلاتی خریدم.
دوباره با همان نگاه زل زد توی چشامهایم،می دانم که دلش می خواست
بیشتر بخرم، اما چه کنم که خودم هنوز دسته گل سرخ هایم را نفروخته بودم. . .