اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چند اعتراف خنده دار پسران

#1
چند اعتراف خنده دار پسران
* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم …

* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!

* اعتراف می کنم یه بار توی ویندوز 98 دستم خورد چند تا شورت کات پاک شد. بلد نبودم چیکار کنم. دل چرکی شدم ویندوزو پاک کردم دوباره نصب کردم!

* اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم…

* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم … وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!

* اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!

* اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم…
میگم این دنیا دیگه مثه قدیما نمیشه
دله این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه
اون بالاها داره زاغه ابرارو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه...
پاسخ
 سپاس شده توسط manoella ، 7383 ، جيمزباند ، seta1999 ، MONA-GH ، سایه 72 ، good girl* ، mahyar 021 ، sosun24 ، RєƖαx gнσѕт ، pegah-p ، Sieiry ، hosein(●̮̮̃•̃) ، فانتا ، radmehr rad ، m.abdollahi ، DARK.H ، lilijogolo ، tanha_n19 ، NASIM.BH ، ✿♥нα৳є ...ℓσνє✿♥ ، سحر سادات ، ♥♥♥♥♥♥میترا♥♥♥♥♥♥♥ ، آراد 007 ، D-: ، *nadia*horan* ، Ð E Z I Я E ، shawkila ، *Armila*
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
چند اعتراف خنده دار پسران - ***romina*** - 16-07-2013، 17:55

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  چند درصد پسران ایرانی آرايش میکنند؟ / +تصاویر
  بیاید اعتراف کنید
Wink چگونه حال پسران را بگیریم؟ ( موضوعی مفید واسه دخترا ) آقا پسرا لطفا وارد نشوید
  !آرایش پسران را جدی بگیرید!+عکس
  عشق پسران بیشتر است یا دختران
  عکس های خنده دار (انفجار خنده) سری 2
  تا حالا در مورد خوابگاه دانشجویی پسران چه تصوری داشتید؟؟!
  استاتوس های طنز و خنده دار فیسبوک (طنز جدید اعترافات خنده دار طنز اول مهر طنز مورد د
  بمب خنده (اگه میخوای نمیری از خنده نیا تو)
  تنها محض خنده !!! ( شادی و خنده)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 19 مهمان