30-10-2011، 15:49
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-10-2011، 16:15، توسط FARID.SHOMPET.)
زندگینامهی هیتلر و خشم آلمانیها
"قلعهای در جنگل" روایت زندگی آدولف هیتلر و جدیدترین اثر "نورمن میلر" خشم مخاطبان آلمانی را برانگیخت.
به گزارش مهر به نقل از گاردین، این کتاب که توجه تمام منتقدین و حتی شورای مرکزی یهودیان را به خود جلب کرده است، سه نسل از تبار آدولف هیتلر را در قرن نوزدهم که اتریشی هستند به تصویر میکشد.
معترضان گفتهاند این رمان که از زاویه اول شخص و شخصیتی به نام "آدی" (افسری آلمانی) روایت شده در بخشهایی با هیتلر همدردی کرده است.
منتقدان بر این اعتقادند که شخصیت این داستان هیتلر را از دوران کودکی تا زمان به قدرت رسیدن و آغاز دیکتاتوری به تصویر کشیده است. به باور آنها هنرمندان نباید تصویری از هیتلر را در دوره امروز زنده کنند و هنرمند میبایست نیت حقیقی آن دیکتاتور را منعکس کند.
با این وجود میلر، ضمن انکار وجود چنین محتوایی در اثر خود گفته است: «هیتلر درکی از انسانیت نداشته و از نظر من مثل ابلیس بوده است.»
جواب قاطع
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد . بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم . زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید .
اشتباه انیشتنګ
روزی انیشتنګ در خیابانی راه می رفت و با کسی هم کاری نداشت بعد خانومی رو دید که با خودش فکر می کرد انګار این خانوم رو یک جایی دیده. بعد با شتاب به سمت او رفت و از او پرسید من شما رو جایی دیدم؟؟ بعد خانوم با تعجب ګفت خوبی؟؟؟ من همسرت هستم .
انیشتنګ واقعا اون لحظات چیزی از همسرش به یاد نداشت.
قربان! شمشير مكش كه عالم خراب خواهد شد
گويند در جنگ دوم روس و ايران وقتي قشون روس به تبريز وارد شد و مصمم بود به سمت ميانه حركت كند، دولت ايران خود را در مقابل كار تمام شده اي ديد و ناچار شد شرايط صلحي كه دولت روس املا مي كرد بپذيرد. فتحعلي شاه براي اعلان ختم جنگ و تصميم دولت در بستن پيمان آشتي، سلاحي خبر كرد. قبلا به جمعي از خاصان دستوراتي راجع به اينكه در مقابل هر جمله اي از فرمايشات شاه چه جواب هايي بايد بدهند داده شده بود و همگي نقش خود را روان كرده بودند.
شاه بر تخت جلوس كرد و دولتيان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام، خطاب كرد و فرمود: اگر ما امر دهيم كه ايلات جنوب با ايلات شمال همراهي كنند و يكمرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار اين قوم بي ايمان برآورند چه پيش خواهد آمد؟ مخاطب سلام كه در اين كمدي نقش خود را خوب حفظ كرده بود تعظيم سجده مانندي كرد و گفت:«بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!» شاه مجددا پرسيد:«اگر فرمان قضا جريان شرف صدور يابد كه قشون خراسان با قشون آذربايجان يكي شود و تواما بر اين گروه بي دين حمله كنند چطور؟» جواب عرض كرد:«بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!»
اعليحضرت پرسش را تكرار كردند و فرمودند:«اگر توپچي هاي خمسه را هم به كمك توپچي هاي مراغه بفرستيم و امر دهيم كه با توپ هاي خود تمام دار و ديار اين كفار را با خاك يكسان كنند چه خواهد شد؟» باز جواب: «بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!» تكرار شد و خلاصه چندين فقره از اين قماش اگرهاي ديگر كه تماما به جواب يكنواخت بدا به حال روس مكرر تاييد مي شد رد و بدل شد.
شاه تا اين وقت روي تخت نشسته پشت خود را به دو عدد متكاي مرواريد دوز داده بود. در اين موقع درياي غضب ملوكانه به جوش آمد و روي دوكنده زانو بلند شد شمشير خود را كه به كمر بسته بود به قدر يك وجبي از غلاف بيرون كشيد و اين دو شعر را كه البته زاده افكار خودش بود به طور حماسه با صداي بلند خواند:
كشم شمشير مينايي / كه شير از بيشه بگريزد
زنم بر فرق پسكوويچ / كه دود از پطر برخيزد
مخاطب سلام با دو نفر كه در يمين و يسارش رو به روي او ايستاده بودند خود را به پايه عرش سايه تخت قبله عالم رساندند و به خاك افتادند و گفتند:«قربان مكش، مكش كه عالم زير و رو خواهد شد.» شاه پس از لمحه اي سكوت گفت:«حالا كه اينطور صلاح مي دانيد ما هم دستور مي دهيم با اين قوم بي دين كار به مسالمت ختم كنند.»
شرح زندگاني من
عبدالله مستوفي صص 33و۳۴
"قلعهای در جنگل" روایت زندگی آدولف هیتلر و جدیدترین اثر "نورمن میلر" خشم مخاطبان آلمانی را برانگیخت.
به گزارش مهر به نقل از گاردین، این کتاب که توجه تمام منتقدین و حتی شورای مرکزی یهودیان را به خود جلب کرده است، سه نسل از تبار آدولف هیتلر را در قرن نوزدهم که اتریشی هستند به تصویر میکشد.
معترضان گفتهاند این رمان که از زاویه اول شخص و شخصیتی به نام "آدی" (افسری آلمانی) روایت شده در بخشهایی با هیتلر همدردی کرده است.
منتقدان بر این اعتقادند که شخصیت این داستان هیتلر را از دوران کودکی تا زمان به قدرت رسیدن و آغاز دیکتاتوری به تصویر کشیده است. به باور آنها هنرمندان نباید تصویری از هیتلر را در دوره امروز زنده کنند و هنرمند میبایست نیت حقیقی آن دیکتاتور را منعکس کند.
با این وجود میلر، ضمن انکار وجود چنین محتوایی در اثر خود گفته است: «هیتلر درکی از انسانیت نداشته و از نظر من مثل ابلیس بوده است.»
جواب قاطع
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد . بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم . زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید .
اشتباه انیشتنګ
روزی انیشتنګ در خیابانی راه می رفت و با کسی هم کاری نداشت بعد خانومی رو دید که با خودش فکر می کرد انګار این خانوم رو یک جایی دیده. بعد با شتاب به سمت او رفت و از او پرسید من شما رو جایی دیدم؟؟ بعد خانوم با تعجب ګفت خوبی؟؟؟ من همسرت هستم .
انیشتنګ واقعا اون لحظات چیزی از همسرش به یاد نداشت.
قربان! شمشير مكش كه عالم خراب خواهد شد
گويند در جنگ دوم روس و ايران وقتي قشون روس به تبريز وارد شد و مصمم بود به سمت ميانه حركت كند، دولت ايران خود را در مقابل كار تمام شده اي ديد و ناچار شد شرايط صلحي كه دولت روس املا مي كرد بپذيرد. فتحعلي شاه براي اعلان ختم جنگ و تصميم دولت در بستن پيمان آشتي، سلاحي خبر كرد. قبلا به جمعي از خاصان دستوراتي راجع به اينكه در مقابل هر جمله اي از فرمايشات شاه چه جواب هايي بايد بدهند داده شده بود و همگي نقش خود را روان كرده بودند.
شاه بر تخت جلوس كرد و دولتيان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام، خطاب كرد و فرمود: اگر ما امر دهيم كه ايلات جنوب با ايلات شمال همراهي كنند و يكمرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار اين قوم بي ايمان برآورند چه پيش خواهد آمد؟ مخاطب سلام كه در اين كمدي نقش خود را خوب حفظ كرده بود تعظيم سجده مانندي كرد و گفت:«بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!» شاه مجددا پرسيد:«اگر فرمان قضا جريان شرف صدور يابد كه قشون خراسان با قشون آذربايجان يكي شود و تواما بر اين گروه بي دين حمله كنند چطور؟» جواب عرض كرد:«بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!»
اعليحضرت پرسش را تكرار كردند و فرمودند:«اگر توپچي هاي خمسه را هم به كمك توپچي هاي مراغه بفرستيم و امر دهيم كه با توپ هاي خود تمام دار و ديار اين كفار را با خاك يكسان كنند چه خواهد شد؟» باز جواب: «بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!» تكرار شد و خلاصه چندين فقره از اين قماش اگرهاي ديگر كه تماما به جواب يكنواخت بدا به حال روس مكرر تاييد مي شد رد و بدل شد.
شاه تا اين وقت روي تخت نشسته پشت خود را به دو عدد متكاي مرواريد دوز داده بود. در اين موقع درياي غضب ملوكانه به جوش آمد و روي دوكنده زانو بلند شد شمشير خود را كه به كمر بسته بود به قدر يك وجبي از غلاف بيرون كشيد و اين دو شعر را كه البته زاده افكار خودش بود به طور حماسه با صداي بلند خواند:
كشم شمشير مينايي / كه شير از بيشه بگريزد
زنم بر فرق پسكوويچ / كه دود از پطر برخيزد
مخاطب سلام با دو نفر كه در يمين و يسارش رو به روي او ايستاده بودند خود را به پايه عرش سايه تخت قبله عالم رساندند و به خاك افتادند و گفتند:«قربان مكش، مكش كه عالم زير و رو خواهد شد.» شاه پس از لمحه اي سكوت گفت:«حالا كه اينطور صلاح مي دانيد ما هم دستور مي دهيم با اين قوم بي دين كار به مسالمت ختم كنند.»
شرح زندگاني من
عبدالله مستوفي صص 33و۳۴