23-05-2013، 8:09
نسیم دلنشین و دلپذیری میوزید.با مادرم به ساحل رفته بودیم.میدانستم او از این نسیم لذتی نمیبرد چون به یاد تلخ گذشته می افتاد!ان طرف ساحل یک خانه ی قدیمی وجود داشت که مادر به ان زل زده بود.کنجکاو شدم که ارتباط ما با ان خانه چیست؟!؟!؟باید میفهمیدم!!!!نزدیک خانه شدم وتصمیم گرفتم وارد خانه شوم.هنگامی که وارد خانه شدم احساس کردم سایه ای در مقابل سایه ی من ایستاده.وقتس فهمید من متوجه ی حضورش شده ام با عجله به اتاق زیر شیرونی رفت!!به دنبالش رفتم.هنگامی که به انجا رسیدم قاب عکسی زیر نور خورشید می درخشید.نزدیک شدم و عکس خانواده ام را در ان مشاهده کردم.وقتی با دقت بیشتری به ان نگاه میکردم متوجه ی همان سایه شدم که مرا به این اتاق کشوند.ان در عکس بود!!!یکدفعه از خواب پریدم............