ارسالها: 252
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2013
سپاس ها 1100
سپاس شده 312 بار در 196 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دیشب باخدا دعوایم شد...باهم قهر کردیم.....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد....رفتم گوشه ای نشستم وچند قطره اشک ریختم....خوابم برد.........صبح که از خواب بیدار شدم مادرم گفت:نمیدانی از دیشب تاصبح چه بارانی می آمد.............
خدایا از تو ممنونم که مرا در حد ایوب میبینی.....
اما میشود تمامش کنی؟!.........بریده ٱم....
نامردیت....بی معرفتیت...تنها گذاشتنم....هیچکدام نه اذیتم کرد نه سوال شد!....
فقط بگو چگونه نگاهت کرد که تنهایم گذاشتی؟؟...........