23-03-2012، 17:25
بغض پنهان ...
ای بغض پنهان در گلو ٬ حرفی بزن چیزی بگو
با اشک همراهی نما ، افشا کن اسرار مگو
فریاد در چنگال تو ، جان می دهد ققنوس وار
فریاد از بیداد تو ، ای بغض پنهان در گلو
بسیار غم دارم به دل ، صد غصه از داغ فراق
خون گریم از هجران او ، با خون دل سازم وضو
سوزم ز داغ هجر او ، سازم به تقدیر و قضا
هر دم فزون گردد به دل ، شوق وصال روی او
هذیان به دل نجوا به لب ، این است مزد عاشقان
خون گریم از بیداد غم ، غم با دلم بگرفته خو
بغض گلو فریاد شد ، با اشک او همراه شد
نالید از سودای دل ، از محنت روی نکو
آرام چون دریا شدم ، با سوز دل تنها شدم
چون شمع در خود سوختم ، در زلف شب زنجیر مو
اندر محاق سینه شد ، با سوز دل همخانه شد
بغض سراسر درد و آه است ، حرفی نزن چیزی مگو ...
با اشک همراهی نما ، افشا کن اسرار مگو
فریاد در چنگال تو ، جان می دهد ققنوس وار
فریاد از بیداد تو ، ای بغض پنهان در گلو
بسیار غم دارم به دل ، صد غصه از داغ فراق
خون گریم از هجران او ، با خون دل سازم وضو
سوزم ز داغ هجر او ، سازم به تقدیر و قضا
هر دم فزون گردد به دل ، شوق وصال روی او
هذیان به دل نجوا به لب ، این است مزد عاشقان
خون گریم از بیداد غم ، غم با دلم بگرفته خو
بغض گلو فریاد شد ، با اشک او همراه شد
نالید از سودای دل ، از محنت روی نکو
آرام چون دریا شدم ، با سوز دل تنها شدم
چون شمع در خود سوختم ، در زلف شب زنجیر مو
اندر محاق سینه شد ، با سوز دل همخانه شد
بغض سراسر درد و آه است ، حرفی نزن چیزی مگو ...