01-05-2013، 17:12
من زنی را میشناختم
مهربان و صمیمی
میخندید و قلبش را با صداقت میبخشید
آسمانی را به دوش میکشید
خسته میشد
و میخندید
مثل بهار بود
بارانیه بارانی
و باز به زندگی میخندید
زنی که شکست
زنی که دیگر نمیخندد
و ا ا ا ا ی
قلبِ شکسته
قلبهایِ شکسته عجیب درد دارند
و درد
این دردهایِ مزمنِ کشنده
عجیب یک زن را میشکنند
عجیب قلبِ یک زن را میشکنند
کاش یکی قدر این زن
قدر عشقش
قدر دوست داشتن را میدانست
کاش یکی خندههایش را میفهمید
کاش
من زنی را میشناسم
که روزی عاشق بود
زنی که دیگر نیست
زنی که دیگر نمیخندد
و حالا من حتی به جای او سیگار میکشم
مهربان و صمیمی
میخندید و قلبش را با صداقت میبخشید
آسمانی را به دوش میکشید
خسته میشد
و میخندید
مثل بهار بود
بارانیه بارانی
و باز به زندگی میخندید
زنی که شکست
زنی که دیگر نمیخندد
و ا ا ا ا ی
قلبِ شکسته
قلبهایِ شکسته عجیب درد دارند
و درد
این دردهایِ مزمنِ کشنده
عجیب یک زن را میشکنند
عجیب قلبِ یک زن را میشکنند
کاش یکی قدر این زن
قدر عشقش
قدر دوست داشتن را میدانست
کاش یکی خندههایش را میفهمید
کاش
من زنی را میشناسم
که روزی عاشق بود
زنی که دیگر نیست
زنی که دیگر نمیخندد
و حالا من حتی به جای او سیگار میکشم