نظرسنجی: این رمان را بنویسم یا نه ؟
این نظرسنجی بسته شده است.
آره
0%
0 0%
نه
0%
0 0%
در کل 0 رأی 0%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 117 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کره فروش{داستان}

پســـــــرک

روزگاری پسرک فقیری برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش

دست‌فروشی می‌کرد. از این خانه به آن خانه می‌رفت تا شاید بتواند

پولی بدست آورد.

روزی متوجه شد که تنها یک اسکناس 100 ریالی برایش باقیمانده

است و این در حالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می‌کرد.

تصمیم گرفت از خانه‌ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی

درب خانه‌ای را زد.

دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر

دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش

یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با طمأنینه و آهستگی شیر را سر کشید

و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟».

دختر پاسخ داد:

«چیزی نباید بپردازی.مادرم به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.»

پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری می‌کنم».

سال‌ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان

بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر

فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او

اقدام کنند. یکی از دکتران متخصص، جهت بررسی وضعیت بیمار و

ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد.

بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.

بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد.

لباس پزشکی‌اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.

در اولین نگاه او را شناخت. سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر

چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد

توجهات خاص خود قرار داد و سرانجام پس از یک دوره تلاش طولانی

علیه بیماری، پیروزی ازآن دکتر گردید. آخرین روز بستری شدن زن

در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تأئید نزد

او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی

گذاشت و برای زن ارسال نمود. زن از باز کردن پاکت و دیدن

مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را

بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی

توجه‌اش را جلب کرد. چند کلمه‌ای روی قبض نوشته شده بود.

آهسته آن را خواند:

«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است».
پاسخ
 سپاس شده توسط نادیا ، ~SoLTaN~ ، night vampire ، sanaz_jojo ، mohammadreza... ، mohamad66 ، *mahya* ، ALi.0632 ، عارفه ، mina77 ، RedSparrow ، j0oj0o ، ali1112 ، ارمين2012


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان های کوتاه - amin - 20-03-2011، 20:15
RE: دا ستان کوتاه - طاها - 20-10-2011، 14:10
RE: دا ستان کوتاه - msit723 - 20-10-2011، 14:21
داستان قشنگ - deymon1 - 26-12-2011، 17:01
داستان عاشقانه - deymon1 - 26-12-2011، 17:09
دو ګرګ - FARID.SHOMPET - 01-01-2012، 14:17
RE: شوهر مریم! - istanbul - 16-01-2012، 22:31
RE: شوهر مریم! - 1939 - 16-01-2012، 22:33
RE: شوهر مریم! - ~SoLTaN~ - 16-01-2012، 23:35
طرف شدن باخر - 202020 - 28-01-2012، 19:29
رنگها(عاطفی - 202020 - 28-01-2012، 19:34
کمربند - آرزو - 03-02-2012، 14:27
فقیر و ثروتمند - mohamad66 - 07-02-2012، 18:02
دختر سی دی فروش - serpico - 21-02-2012، 20:38
مسجد - sanaz_jojo - 28-02-2012، 21:46
صورتحساب - bikas - 07-03-2012، 15:32
RE: صورتحساب - ffrr - 07-03-2012، 16:18
یه داستان کوتاه - Armina - 08-03-2012، 13:35
هیزم شکن - ♥ Sky Princess♥ - 09-03-2012، 10:06
داستانی کوتاه - Armina - 09-03-2012، 16:21
نیکی ما به ازایی ندارد ...(اشکم در اومد)حتما بخون - Andrew - 19-03-2012، 20:27
عشق مادر - Hamidreza jefri HHH - 12-05-2012، 14:23
RE: عشق مادر - Amir BF - 12-05-2012، 15:19
RE: عشق مادر - gita mini - 12-05-2012، 15:21
RE: عشق مادر - بهار2 - 12-05-2012، 17:50
قـدرت بـخشش - Armina - 16-05-2012، 9:52
ابراز عشق - Hamidreza jefri HHH - 17-05-2012، 10:36
دروغ (طنز) - Hamidreza jefri HHH - 18-05-2012، 14:29
زندگی - saghar77 - 21-05-2012، 15:50
پنجره - saghar77 - 21-05-2012، 16:11
قدرت کلمات - saghar77 - 21-05-2012، 17:10
یک بنده خدا - sayna - 21-05-2012، 17:11
داستان BRT!!! - saghar77 - 21-05-2012، 20:22
RE: داستان BRT!!! - best~boy - 21-05-2012، 20:47
آن سوی مرز عاشق - benyamin - 22-05-2012، 17:24
تنها راه رسید... - *elahe* - 23-05-2012، 0:04
پسرک خوش شانس - sina.a1 - 30-05-2012، 17:20
RE: پسرک خوش شانس - mohmo - 30-05-2012، 18:12
ما که هستیم؟؟؟ - hell girl - 31-05-2012، 13:48
مادر زنداني - ارمين2012 - 07-06-2012، 13:21
RE: مادر زنداني - ~SoLTaN~ - 07-06-2012، 13:35
RE: شوهر مریم! - anna - 16-06-2012، 22:07
اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:36
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:45
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:49
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:53
عشق - Nasim 12 - 23-06-2012، 12:33
عشق لعنتی - Nasim 12 - 23-06-2012، 12:34
یک رویا.... - aCrimoniouSs - 01-07-2012، 11:05
RE: رویا - ...Sara SHZ... - 01-07-2012، 21:02
یک داستان زیبا - benyamin - 02-07-2012، 14:50
مادر - parya2 - 08-07-2012، 19:03
تنها در جنگل - Nasim 12 - 09-07-2012، 17:53
RE: تنها در جنگل - serpico - 09-07-2012، 18:09
RE: تنها در جنگل - best~boy - 09-07-2012، 18:12
RE: تنها در جنگل - pegah-p - 09-07-2012، 18:12
مادر اگر نذر کند - gomnam - 12-08-2012، 11:30
استاد سلام - gomnam - 15-08-2012، 17:20
چند نوجوان - gomnam - 16-08-2012، 13:01
جلد کمپوتها - gomnam - 16-08-2012، 13:02

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان